loading...
***دری به سوی علم و تفریح ***
تبلیغات

عرفان بازدید : 653 نظرات (1)

بیوگرافی :

حسن روحانی متولد ٢١ آبان ١٣٢٧ در شهر سرخه (استان سمنان)، دارای دکترای حقوق و سابقه تحصیل در حوزه علمیه قم در حد اجتهاد؛ نماینده مقام معظم رهبری در شورایعالی امنیت ملی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، نماینده مردم استان تهران در مجلس خبرگان رهبری و رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام می‌باشد.

                              تحصیلات دانشگاهی و مدارج علمی :

دکتری (Ph.D) حقوق اساسی از دانشگاه کلدونیان گلاسکو
             hassan rouhani (عنوان پایان‌نامه: The Flexibility of Shariah; Islamic Law)

فوق لیسانس (M.Phil) حقوق عمومی از دانشگاه کلدونیان گلاسکو
(عنوان پایان‌نامه: The Islamic Legislative Power)

لیسانس حقوق قضائی از دانشگاه تهران

وکیل پایه یک دادگستری (کانون وکلای دادگستری مرکز)

استاد پژوهشی مرکز تحقیقات استراتژیک

تحصیلات حوزوی :

خارج فقه و اصول: با اساتیدی چون آیات عظام سید محمد محقق داماد (ره)، شیخ مرتضی حائری (ره) و سید محمدرضا گلپایگانی (ره) سطح عالی:

با اساتیدی چون آیات عظام سلطانی (ره)، فاضل لنکرانی (ره) و شیخ محمد شاه‌آبادی (ره)

حسن روحانی دارای تألیفات، تحقیقات و مقالات علمی فراوانی است که حدود 100 اثر از ایشان به صورت کتاب یا مقاله منتشر شده است. همچنین بیش از 700 تحقیق راهبردی با مدیریت و نظارت وی در 20 سال گذشته به انجام رسیده است. اهم تألیفات وی به این شرح است:

 

کتب 

1. امنیت ملی و دیپلماسی هسته‌ای – 1390

2. امنیت ملی و نظام اقتصادی ایران – 1389

3. اندیشه‌های سیاسی اسلام؛ جلد اول: مبانی نظری – 1388

4. اندیشه‌های سیاسی اسلام؛ جلد دوم: سیاست خارجی – 1388

5. اندیشه‌های سیاسی اسلام؛ جلد سوم: مسائل فرهنگی و اجتماعی – 1388

6. خاطرات دکتر حسن روحانی؛ جلد اول: انقلاب اسلامی – 1387

7. مقدمه‌ای بر تاریخ امامان شیعه – 1391

8. سن اهلیت و مسئولیت قانونی – 1391

9. آشنایی با کشورهای اسلامی – 1387

10. انقلاب اسلامی؛ ریشه‌ها و چالش‌ها – 1376

11. مبانی تفکر سیاسی امام خمینی (ره) – 1378

12. نقش حوزه‌های علمیه در تحولات اخلاقی و سیاسی جامعه – 1390

13. امنیت ملی و سیاست خارجی – آماده چاپ

14. امنیت ملی و محیط زیست – آماده چاپ

15. خاطرات دکتر حسن روحانی؛ جلد دوم: دفاع مقدس – آماده چاپ

16.  The Islamic Legislative Power – 1994

17.  The Flexibility of Shariah; Islamic Law – 1996

 

مقالات 

گفتمان امام خمینی(ره) پیرامون امنیت ملی و سیاست خارجی (بهمن 1391)

سرمایه خانواده، سنگ بنای سرمایه‌ اجتماعی (خرداد 1390)

خانواده، سرمایه خانواده و چالش‌های فراروی جامعه ما (دی 1389)

درآمدی بر مؤلفه‌های اساسی محیطی در چشم‌انداز ایران (شهریور 1389)

زمینه‌ها و رویكردهای پژوهش كیفی (اردیبهشت 1389)

درآمدی بر نظریه سرمایه فرهنگی (دی 1388)

چشم‌انداز خاورمیانه: تداوم نگاه غرب، یا نگاهی جدید (آبان 1388)

دین و روابط بین‌الملل؛ پارادوكسها و ضرورتها (اردیبهشت 1388)

رویكردهای حوزه‌های علمیه و بایستگی‌های نوین (بهمن 1387)

مهندسی فرهنگی: از نظریه تا عمل (تیر 1387)

رسانه‌های گروهی و امنیت ملی (دی 1386)

بایستگی آموزش مهارت‌های زندگی در آموزش و پرورش (مهر 1386)

درآمدی بر سرمایه‌گذاری فرهنگی (تیر 1386)

توسعه نباید در حد آرزو باقی بماند (فروردین 1386)

نقش آموزش و پرورش در انسجام اجتماعی (دی 1385)

درآمدی بر كارآمدی مجلس خبرگان (مهر 1385)

چالشهای فراروی عراق جدید (تیر 1385)

ثروت ملی یا قدرت ملی؟ اولویت با كدام است؟ (فروردین 1385)

همبستگی ملی و مشاركت عمومی (دی 1384)

فراسوی چالش‌های ایران و آژانس در پرونده هسته‌ای (مهر 1384)

پایبندی ما به رژیمهای عدم اشاعه از موضع باورمندی ماست (تیر 1384)

تدبیرهای ایران توان آینده‌نگری را از آمریكاییها گرفت (فروردین 1384)

خط قرمز فناوری سوخت؛ با رویكرد تعامل مؤثر پیش می‌رویم (دی 1383)

نهضت خدمت‌رسانی از شعار تا كردار (مهر 1383)

خودمداری سیاستمداران امریكا و شیوه‌های حفاظت از منافع ملی ما (دی 1382)

استراتژی جمهوری اسلامی ایران در قبال فرسایش حاكمیت دولت‌ها (مهر 1382)

مفهوم جدید حاكمیت ملی یا فرسایش حاكمیت‌ها (تیر 1382)

تكانه‌های آسیب‌های اجتماعی و پیامدهای ناگوار (فروردین 1382)

تروریسم، بحران خاورمیانه و روابط ایران و آمریكا (مهر 1381)

استراتژی جمهوری اسلامی ایران در برابر تهدیدات اخیر امریكا (تیر 1381)

پیرامون مواضع اخیر آمریكا در قبال جمهوری اسلامی ایران (دی 1380)

انفجارهای امریكا و منافع ملی جمهوری اسلامی (مهر 1380)

امنیت عمومی، امنیت ملی و چالش‌های فراروی (تیر 1380)

فناوری؛ مدارهای توسعه و چالش‌های ایران (فروردین 1380)

درآمدی بر مشروعیت و كارآمدی (دی 1379)


عرفان بازدید : 484 نظرات (0)

زندگی نامه رازی

فصل اول:   طلوع

ابوبکر محمد رازی فرزند زکریا در ماه شعبان سال 285 هجری قمری ؛ 244 خورشیدی در مهد علم و دانش ولادت یافت. زادگاه وی که کتاب‌های یکی از کتابخانه‌های عمومی آن در قرن چهارم هجری به ده هزار جلد می‌رسید شهر ری است که در آن زمان به ملک عالمان و ادیبان و کرسی مجالس علم و ادب وفلسفه شهره بود.

در دوران نوجوانی رازی با موسیقی روحش را پروراند و به طور تخصصی به نواختن نی یا عود پرداخت. سپس به کیمیاگری گرایش یافت. کنجکاوی و میل به دانستن، گرایش رازی به کیمیا برای تحقق رویاها و بلند پروازی‌هایش را به سوی حقیقتی جهت داد که علم شیمی نام گرفت.

رازی حدوداً 40 ساله بود که برای درمان التهاب چشمانش که ناشی از کار با مواد شیمیایی و بخارات آنها بود نزد طبیب رفت و در همان‌جا بود که وقتی با 500 دینار هزینه‌ی تحمیل شده مواجه شد تصمیم به مطالعه‌ی طب گرفت. ( مسلم بدانید اگر رازی در روزگار ما می‌زیست علاوه بر طب، یادگیری مکانیک خودرو، تعمیر تلفن همراه، نصب هرگونه سخت افزار و نرم‌ افزار رایانه‌ای و ... را نیز مجدانه پیگیری می‌نمود.)

رازی برای رسیدن به کیمیای طب ابتدا پیش‌نیازهایی را در همان ری فراگرفت از جمله؛ ریاضیات، اخترشناسی، مقدمات فلسفه و ادب ( که بسیار جالب توجه و آمورزنده است.)

از آنجا که روحیه‌ی کمال طلبانه‌ی ایدآل‌گرایانه‌ی ایرانیان در رازی نیز وجود داشت برای تحصیل علم رهسپار بغداد شد تا در بهترین دانشگاه پزشکی زمان خود که به دست ایرانیان ساخته شده بود و اداره می‌شد طب بیاموزد و در همان بغداد به کمال طب دست یافت و از این رو به ریاست بیمارستان معتضدی بغداد منتسب شد.

سپس به زادگاه خود بازگشت و کار طبابت را در کنار تربیت دانشجو، تالیف کتاب و اداره‌ی بیمارستان ری دنبال کرد و با دلسوزی و ملاطفت نسبت به فقرا و بی‌نوایان بر خلاف پزشکان هم عصرش که وقت خود را صرف درمان امرا و پادشاهان می‌نمودند، تلاش می‌کرد تا به درمان مردم عادی بپردازد و برای بیماری‌های آنها راه علاج بیابد.

زندگینامه رازی


فصل دوم:   درخشش

رازی را می‌توان بنیانگذار شیمی نوین دانست چراکه رازی از نخستین افرادی است که مواد را در دو گروه فلز و شبه فلز تقسیم بندی کرد.

رازی همچنین در سیستماتیک نیز صاحب نظر بوده است و اجسام را در 3 دسته‌ی جمادی، نباتی و حیوانی تقسیم بندی کرده است.

علاوه بر کشف الکل و جوهرگوگرد توانست از ترکیب مس با سرکه، زنگار ( استات مس) تهیه کند و از آن به عنوان ماده‌ی ضدعفونی کننده استفاده کند. از دستاوردهای وی روشی است که برای تهیه‌ی اسید کلریدریک و اسیدهای دیگر به کار می‌برد و در آن از اثر دادن باز بر نمک آن اسید استفاده می‌کرد. تهیه‌ی اسید سیتریک از نارنج و آرسنیک از زرنیخ و کاربرد آن به عنوان مرگ موش از دستاوردهای دیگر رازی است.

اگرچه رازی در درمان بیمارهایش، درمان دارویی را به عنوان آخرین ابزار درمانی به کار می‌برد و تلاش می‌کرد تا با رژیم درمانی بیمار را نجات دهد و در این زمینه نیز خود می‌گوید که: « هرگاه طبیبی موفق شد بیمارش را با غذا درمان کند به کمال پزشکی رسیده»، اما وی نخستین پزشکی است که به تهیه‌ی داروهای آلکالوئیدی می‌پردازد و بعد از آزمایش آنها روی نمونه‌های غیر انسانی از این داروها نیز به موقع و به جا در درمان بیمارانش بهره می‌گیرد.

رازی به دنبال مطالعاتش بر روی آبله مرغان توانست برای نخستین بار ایمنی اکتسابی را تعریف و توصیف کند. در مورد این بیماری به این نتیجه رسید که: « زمانی که فردی به این بیماری مبتلا می‌شود می‌تواند آن را به فردی دیگر منتقل کند و اگر از آن نجات یابد بار دیگر به آن مبتلا نخواهد شد.‍»

در آموزش پزشکی رازی با روی آوردن به تشریح جانورانی نظیر میمون و خرگوش شیوه‌ای نوین را بنا نهاد.

از دیگر ابداعات جالب توجه رازی در پزشکی استفاده از پنبه است. وی برای جلوگیری از ایجاد زخم در بیماران مبتلا به آبله از آن استفاده کرد و آن را برای مراقبت از چشم‌ ، گلو ، پلک، گوش و بینی توصیه کرده است.


خورشيد بي‌غروب

گرچه رازي در سال 304 خورشيدي؛ 313 هجري قمري در زادگاهش چشم از جهان فروبست اما خورشيد نبوغ رازي با آثار ماندگارش هميشه بر تاريخ علم مي‌تابد. رازي مؤلف و پژوهشگر پرکاري بود. طبق فهرستي که ابوريحان بيروني در کتاب « فهرست کتب رازي » ارائه کرده 184 عنوان کتاب در زمينه‌هاي مختلف است که 56 کتاب مرتبط با طب، طبيعيات، 33 كتاب؛ منطق، 7 كتاب؛ رياضيات و اخترشناسي، 10 كتاب؛ تفسير و تخليص كتاب‌هاي فلسفي و پزشكي ديگران، 7 كتاب؛ علوم فلسفي و تخميني، 17 كتاب؛ ماوراءالطبيعه، 6 كتاب؛ الهيات، 14 كتاب؛ كيميا، 22 كتاب؛ كفريات، 2 كتاب و فنون مختلفه، 10 كتاب.

با ذکر برخي از تاليفات وي اين فصل را به پايان مي‌بريم به اميد آنکه شما فصلي نو در تاريخ علم بگشاييد.

زکرياي رازي

1.  جامع کبير ( الحاوي ) : اين کتاب بزرگ‌ترين دانشنامه‌ي پزشکي است. رازي در آن نظريه‌هاي پزشکي طبيبان پيش از خود را باذکر منبع و بدون تغيير گردآوري کرده است. ابوعلي سينا در تاليف قانون از اين کتاب بهره‌ي فراوان برده است. اين کتاب در 1297 ميلادي به لاتين ترجمه شده و بارها در اروپا تجديد چاپ گرديد و جز کتاب‌هاي دانشکده پزشکي پاريس در 1395 بود.

2. الکناش منصوري: زماني که رازي به در خواست ابوصالح منصوربن اسحاق ساماني، والي ري به زادگاه خود بازگشت و رياست بيمارستان ري را به عهده گرفت اين کتاب را به نام وي نوشت. در اين کتاب رازي از تشريح استخوان‌ها وعضلات، مغز، قلب، چشم، کليه و مثانه، دستگاه گوارش، ستون فقرات و زوائد و سوراخ‌‍‌هاي آن، نخاع و غيره سخن گفته است. در مجموع اين کتاب حاوي 10 مقاله در توضيح مفاهيم پايه‌اي پزشکي است و بعد از الحاوي مهمترين کتاب پزشکي وي است. مقاله‌ي 9‌ام آن با نام « درباره‌ي درمان همه‌ي بيماري‌ها از فرق سر تا نوک پا » بسيار مورد توجه بوده است و به طور جداگانه نيز در اروپا به چاپ رسيده است. اين کتاب نخستين کتاب پزشکي چاپ شده به شيوه‌ي گوتنبرگ است.

3. الجدري و الحصبه ( آبله وسرخک ) : پيرامون آبله و سرخک و شرح تفاوت‌هاي آنها است. همان طور که گفته شد رازي اولين پزشکي است که متوجه تفاوت اين دو بيماري شد و به تاليف کتاب درباره‌ي آن پرداخت. نکته‌ي جالب در مورد اين کتاب شيوه‌ي نگارش آن است که با اصول امروزي مطابقت مي‌کند.

4. تقاسيم العلل: رازي در اين کتاب به دسته‌بندي و طبقه‌بندي بيماري‌ها پرداخته و چکيده‌اي از روش‌هاي درماني آنها را بيان کرده است.

5. الفصول (المرشد): چکيده‌ي پزشکي مي‌باشد.

6. في محنه‌ الطبيب و کيف ينبغي ان يکون: به شرح ويژگي‌هاي لازم براي پزشک مي‌پردازد.

7. برء الساعه: در آن فوريت‌هاي پزشکي را ارائه کرده.

8. من لايحضره طبيب: روش‌هاي خود درماني را براي اشخاصي که به پزشک دسترسي ندارند فراهم کرده است.

برخي از کتاب‌هاي رازي، به مرض خاصي اختصاص يافته و به شرح تجربيات و مطالعات وي درباره‌ي آن و روش‌هاي درماني‌اي که براي آن يافته است پرداخته، از آن جمله کتاب‌هايي در مورد؛ درد روده ( کتابي في القولنج )، نقرس و درد مفاصل ( کتابه في النقرس و اوجاع المفاصل)، بيماري‌هاي فصل پاييز و علت افزايش بيماري در اين فصل ( في العله التي صار الخريف ممرضا ) ، حساسيت و زکام ناشي از گرده‌ي گل در فصل بهار ( في العله التي تحدث الورم و الزکام في رووس الناس الوقت الورد ).

رازي که به تغذيه به عنوان راهي براي درمان و پيشگيري از بيماري توجه داشت کتاب‌هايي نيز در زمينه‌ي علم تغذيه نگاشته از قبيل:

1. دفع المضار الاغذيه که به نام بهداشت غذايي در عصر حاضر به چاپ رسيده و در زمينه‌ي جلوگيري از زيان غذاها است.

2. اطمعه المريض؛ درباره‌ي غذاي بيماراست.

3. تقديم الفاکهه قبل الطعام و تاخير منه؛ در باب فوايد خوردن ميوه پيش و پس از غذا.

4. منافع الاغذيه و مضارها؛ در آن از خواص گندم، حبوبات، گوشت تازه و خشک، ماهي، آشاميدني‌ها و ... سخن گفته و فصولي راجع به اشتها، هضم غذا، ورزش، پرهيزهاي غذايي و مسموميت‌هاي غذايي دارد.

در زمينه‌ي دارو و داروسازي  کتاب‌هاي زير را برجاي نهاده:

• القرابازين الکبير و القرابازين الصغير: داروهايي را که پزشکان بايد با آنها آشنا باشند را معرفي مي‌کند.

• الادويه المسهله الموجود في کل مکان: پيرامون داروهايي که دسترسي به آنها راحت است مي‌باشد

در زمینه‌ی اداره و مدیریت بیمارستان یکی از نوآوری‌های وی تاسیس بخش بیماران روانی در بیمارستان معتضدی بغداد بوده است.




عرفان بازدید : 326 نظرات (0)

زندگینامه بقراط


 زندگینامه بقراط - Bitrin.com



بقراط که به عنوان پدر علم طب جدید شناخته شده است نخستین کسی بود که پزشکی را از خرافات جدا کرد. وی که در جزیره یونانی توس به دنیا آمد پسر یک طبیب بود .بقراط اعتقاد معاصرین خود را که بر اساس آن بیماری توسط خدایان انتقام جو به وجود می آید رد کرد و به جای آن اعلام کرد که هر بیماری یک علت طبیعی دارد. او گفت که اگر علت را بیابید می توانید آن را درمان کنید. بقراط می گفت با مشاهده نشانه های یک بیماری و در نظر گرفتن شدت آن پزشک می تواند چشم انداز این بیماری را برای یک بیمار خاص با مقایسه آن با مراحل طبیعی همان بیماری پیش بینی کند. بقراط بر اساس چنین اندیشه های منطقی یک مدرسه طب را بنیان نهاد.


عقیده پزشکی دیگری که بقراط قبول داشت آن بود که روش درمان یک بیمار ممکن است برای بیمار دیگر موثر نباشد وی اعلام کرد که آنچه برای یک غذاست ممکن است برای دیگری زهر باشد. بقراط همچنین دیگر پزشکان را تشویق می کرد که از درمانهای ساده مانند یک رژیم غذایی سالم استراحت زیاد و محیط تمیز استفاده کنند. او می گفت زمانی که پژشکان نمی توانند بیماری را درمان کنند طبیعت اغلب این کار را می کند. در بیماران رو به مرگ نباید از روشهای ساده درمان استفاده کرد و پیشنهاد کرد که بیماریهای بحرانی معالجه های بحرانی هم می خواهد.


از دیگر توصیه های بقراط چیزی که امروزه رفتار خوب بالینی نامیده می شود با این گزاره ها که بیماری زمانی سخت تر است که ذهن مضطرب باشد و بعضی بیماران زمانی که از رفتار خوب پزشک رضایت داشته باشند بهبودی خود را باز می یابند. وی معتقد بود که پزشکان باید خادم بیماران خود باشند و معیارهای سلوک شرافتمندانه را رعایت کنند. در زمان وی گاهی پزشکان برای از بین بردن بعضی از بیماران خود تطمیع می شدند و امکان داشت که یک حاکم به پزشکی دستور دهد که برای کشتن دشمن خود از سم استفاده کند. بقراط گفت: پزشک در مورد بیمار مسئول است.


بقراط تعهد نامه ای را که امروزه هم دانشجویان پزشکی موقع اخذ درجه دکتری اظهار می کنند تهیه کرده است. سوگند است. در بخشی از این سوگند نامه امده است که من عمیقا تعهد می کنم که خود را وقف خدمت به انسانیت بنمایم من حرفه خود را با وجدان و شرافت انجام خواهم داد و سلامتی بیماران نخستین وظیفه من خواهد بود.


اگر چه بقراط سهم بسیاری در هنر شفای بیماران داشته ولی اطلاعات کمی از زندگی شخصی او در دست است تاریخ نویسان بر این باورند که او به مصر رفته و در آنجا پزشکی را آموخته است سپس در بسیاری از جاها از جمله آتم تحصیل کرده و سر انجام به زادگاه خود را بنا نهاده است یک مجسمه بدون پوشش در جزیره توس موجود است که ظاهرا مربوط به بقراط بوده و او را مردی کوتاه قد با ریشهای مجعد نشان می دهد.


سخنان بقراط تا کنون باقی مانده است زیرا دانشجویان او نکته هایی از درسهایش را جمع آوری کرده و با انتشار کتابهایی آنها را شرح داده اند. بیش از پنجاه کتاب با نامبقراط وجود دارد و نوشته هایش برای توجیه آنکه او را پدر علم طب بنامیم کافی است.

عرفان بازدید : 1676 نظرات (1)

ابوعلی حسین بن عبد الله بن سینا در سال  359  - 370 هجری -  در روستایی در حوالی بخارا چشم بر جهان گشود  . پدرش عبد الله  ‏اهل بلخ بود و مادرش ستاره نام داشت ، زنی از اهالی روستای افشنه .‏

عبد الله پدر بو علی دوران جوانی اش را در زادگاه گذرانیده و  سپس به بخارا پایتخت حکومت سامانیان عزیمت کرد ‏‏.‏

هنگامی که عبد الله از شهر پدران خود به بخارا رفت سیصد سال از حکومت تازیان بیگانه گذشته بود و سامانیان بر ‏بخارا حکم می راندند .‏

هنگامی که ابن سینا پنج سال داشت ، نزد پدر که مردی فاضل بود حساب ، ریاضیات ، رو خوانی قرآن و صرف و نحو ‏زبان عربی می آموخت او از همان ابتدا بسیار باهوش بود و برای کسب دانش شوق و اشتیاق فراوانی داشت پس از ‏چندی نیز به مکتب رفت که سر آمد هم مکتبی های خود بود ‏

او در ده سالگی قرآن را  حفظ کرده و ادبیات و هندسه  ریاضیات و صرف و نحو عربی را نیز میدانست ، او به طبیعت ‏و گیاهان و حیوانات علاقه خاصی داشت و اوقات فراغت را در دشت و صحرا به جستجو و کسب تجربه می پرداخته و ‏بدین صورت از دوران کودکی به خواص گیاهان دارویی و طبابت علاقه مند شده است ‏

هنگامی که ابوعلی دوازده سال داشت به همراه خانواده در بخارا ، پایتخت سامانی می زیست و پدرش عبد الله نیز ‏دارای شغل و منصب دیوانی بود .‏

عبد الله فرزند خویش را نزد استادی به نام عبد الله ناتلی فرستاد تا نزد او معلومات خود را تکمیل کند . پیش از آن ‏هم ابوعلی علم فقه را از شخصی به نام اسماعیل زاهد فرا گرفته بود .‏

ابوعلی به حدی باهوش بود که گاهی در مطالب علمی وجوه تازه ای میافت به طوری که باعث تعجب استاد خود می ‏گشت . ناتلی نیز وی را تشویق به فراگیری علوم و دانش اندوزی میکرد و بدین گونه ابوعلی علم منطق را فرا گرفت و ‏بعد به تکمیل ریاضیات پرداخت .‏

ابوعلی سینا برای تکمیل و ارتقا معلومات خود چاره ای جز مداومت و کوشش خویش نداشت او طبیعیات و الهیات را ‏نزد خود خواند . او تمامی کتابهایی که در دسترسش قرار میگرفت سود می جست  و علم پزشکی را نیز خود به وسیله ‏کتابهای بزرگان و تجربیات عملی نزد خود فرا گرفت ‏

ابوعلی در جوانی حکمت ماوراء الطبیعه را نیز آموخت و هر کتابی که در این زمینه به دستش می رسید مطالعه و ‏تجزیه و تحلیل میکرد . روزی کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو را به دست آورد و شروع به مطالعه آن کرد اما هر چه ‏میخواند مفاهیم نهفته در آن را به دست نمی آورد  و باز از ابتدا می خواند تا اینکه بیش از بیست بار کاتب را خواند ‏اما هنوز مفهوم جملات کتاب را به درستی درک نمیکرد تا اینکه یک روز که از بازار بخارا عبور میکرد فروشنده ای ‏راه او را گرفت و کتاب فرسوده ای را به وی فروخت . وقتی شروع به خواندن کتاب کرد متوجه شد که کتاب نوشته ‏ابونصر فارابی و در مورد شرح اغراض ما بعید الطبیعه ارسطو است همان کتابی که هر چی ابوعلی رد آن اندیشیده ‏بود برایش مفهوم نشده بود .‏

در سال 375 هنگامی که ابوعلی سینا هجده سال داشت نوح دوم بر بخارا حکومت میراند  . روزی غلامان امیر به ‏دنبال وی آمدن تا برای معالجه امیر به بالین ی رهسپار شود .‏

ابو علی سینا سابقه بیماری و نشانه های بیماری را که در امیر ظاهر شده بود از ابن خالد -  پزشک مخصوص دربار  -  ‏پرسید .معلوم گشت که امیر از مدتی پیش دچار  درد و سوزش شدید معده و حالت تهوع شده و نیز بخشی از بدنش ‏لمس گشته . ابو علی از روی عوارض بیماری به بیماری امیر پی برد و با بررسی  ظروف مخصوص خوراک امیر  ‏بیماری امیر را مسمومیت ناشی از سرب اعلام کرد  و  اقدام به  درمان بیماری امیر کرد . ‏

ابوعلی در قبال معالجه امیر از وی خواست اجازه ورود و استفاده آزادانه  از کتابخانه سلطنتی بخارا را کرد  - چرا ‏که تنها شاهزادگان و بزرگان حق استفاده از ان را داشتند - و نوح ابن منصور نیز موافقت کرد .‏

این واقعه که در هجده سالگی ابوعلی سینا اتفاق افتاد فصل تازه ایی در علم اندوزی و کسب دانش برای وی گشوده ‏شد . کتابخانه بخارا کی از کاملترین کتابخانه های آن روزگار ایران به شمار میرفت و از اکثر کتابهای قدیمی و ‏کمیاب یک نسخه در آن موجود بود

روزی که ابن سینا به کتابخانه سلطنتی پا گذاشت ، شادی اش از دیدن کتابهای گوناگون موجود در آن بی حد و ‏حصر بود  . ابو علی با حرص و ولع  همه آنها را از نظر گذرانید و در طول سه سالی که ابو علی در آن کتابخانه بود و ‏به گفته یکی از شاگردانش دوره طلایی برای تکامل وی محسوب می شد را بگذراند و معلوماتش را در فقه عمیق تر ‏کند . همچنین در مورد ادبیات و موسیقی و زوایای مختلف انها به تجربه و تحقیق بپردازد . او توانست بر روی نقشه ‏های نجومی منجمان گذشته کار کند  ‏

ابو علی در سن بیست سالگی شروع به نوشتن کرد  و  مجموعه ای در ده جلد به نام حاصل و محصول را به رشته تحریر ‏در آورد بعد کتابی در باب اخلاق با عنوان البر و الائم - بی گناهی و گناه - نوشت ، نوشته بعدی وی کتابی در باب ‏فلسفه به نام حکمت عروضی در بیست و یک جلد می باشد ‏

هنگامی که ابوعلی سینا بیست و یک سال داشت . روزی در کتابخانه مشغول مطالعه بود که متوجه حریق در قسمت را ‏کتابخانه شد  . سعی ابوعلی و نگهبانان برای خاموش کردن آتش بی فایده بود و کتابها طعمه آتش قرا گرفت  بعد از ‏آتش سوزی که به روایاتی عمدی و توسط دشمنان ابوعلی در دربار صورت گرفته بود  در شهر شایعه کردند که خود ‏بوعلی کتابخانه را آتش زده که این موضوع نیز در امیر اثر کرد و سبب شد تا از ورود ابوعلی به بیمارستان و درمانگاه  ‏جلوگیری کنند . در همین حال پدر بوعلی نیز درگذشت وسبب شد تا بوعلی تصمیم به سفر گیرد و با دوست خود ‏ابوسهل مسیحی در سال  379 ترک دیار کرد و راهی مقصدی نا معلوم شد ‏

ابوعلی سینا پس از ترک پایتخت سامانی و گذشت نزدی به یک ماه در یکی از استراحتگاه های میان راه با مردی به ‏نام منصور بن عراق برخورد کرد کسی که خود از نجیب زادگان و اندیشمندان دربار خوارزم بود و ابن سینا را به ‏دربار خوارزم دعوت کرد  . در آن زمان دربار خوارزم تمامی دانشمندان و فرزانگان را به دربار خود دعوت ‏میکردند که به سبب وزیر فاضل ابن مامون  ابوالحسن احمد بن سهیلی بود که دانشمندان را در دربار خوارزم جمع ‏میکرد ‏

مرکز حکومت ابن مامون خوارزمشاه ، شهر گرکامج در ساحل رود جیحون بود  . در دربار خوارزمشاهیان ابوعلی ‏سینا و ابوسهیل به گرمی استقبال شدند ، و خود سهیلی وزیر خوارزمشاه   به پیشواز ایشان آمد  . پس از مدتی ‏استراحت با امیر ابن مامون دیدار کردند و او نیز به ایشان خوش آمد گفت ‏

ابو علی برای مدتی نزدیک به سیزده سال در گرگانج ماند و در طول این مدت وقت خود را به تدریس ، تحریر و ‏معالجه بیماران گذراند  . وی در این مدت کتابها و رسالات زیادی به رشته تحریر در آورد که از جمله آنها میتوان ‏رساله ای در مورد نبض به زبان فارسی ، رساله ای در مورد بیهودگی پیش بینی آینده بر اساس حرکت ستارگان به ‏زبان عربی  و قصیده ای در مورد منطق ، کتابی در باب فلسفه  به نام بقاء النفس الناطقه  و رساله ای در باب ‏افسردگی با نام حزن الاسبابه و بسیاری  بسیاری دیگر نوشت ‏

در این سالها ابوسهل همواره همرا بوعلی بود و دوستی بسیاری بین آنها پدید آمده بود . یک روز فرستاده ای از ‏سلطان محمود غزنوی خبر داد که خوارزمشاه باید تمامی دانشمندان خود را نزد او و به پایتخت غزنویان روانه کند ‏در این زمان بوعلی بر خلاف دیگر دانشمندان به غزنین نرفت و بعد از سیزده سال اقامت در گرگانج در زمستان سال  ‏‏392  به هراه دوست خود ابوسهل مسیحی شبانه از گرگانج گریخت . سلطان محمود از نیامدن ابن سینا ناراحت شده ‏و دستور میدهد تصاویر زیادی از وی کشیده برای فرمانروایان خراسان بفرستند وبرای دستگیری و تحویل او جایزه ‏بزرگی تعیین میکند .‏

ابو علی سینا ابتدا برای دیدن مادر خود راهی خراسان و شهر بخارا میشود . اما به زودی ماموران از برگشتن وی ‏باخبر میشوند و و او دوباره مجبور به فرار میشود  . و این بار همراه دوست خویش ابوسهیل راهی گرگان نزد سلطان ‏قابوس بن وشمگیر میشود در بین راه بر اثر طوفان شن دوست و همراه خود ابوسهل را از دست میدهد .ابوعلی سینا ‏بعد از طی مراحلی سخت وارد گرگان میشود که باخبر میشود سلطان قابوس توسط سپاهیانش کشته شده است ‏‏.ابوعلی سینا هنگام ورود به شهر مورد لطف و احترام زرین گیس دختر سلطان قابوس که مانند پدر دوستدار فضلا ‏بود قرار گرفت ‏

ابن سینا  اوایل سال 392 به گرگان رسیده بود در منزل شخصی به نام ابو محمد شیرازی سکنا گزیددر این دوران بود ‏که ابو عبیداله جوزجانی یکی از دانشجویان مستعد ابن سینا به خدمت او درآمد  و تا پایان عمر ابوعلی سینا ‏درخدمت او ماند . اوبعلی مدت یک سال در خانه ابو محمد ماند  . ی مطالب را به ابو عبید جوزجانی میگفت و او ‏مینوشت  و مطالبی  تحت عنوانهای الادویة القلبیه - دارویی برای قلب -  و اروزة فی الطب - قصیده ای در باب طب ‏‏-  و در همینجا بود که فکر تالیف کتابی به نام قانون در مورد طب در ذهن ابوعلی پیریزی شد .‏

ابوعلی در سال 393  عازم ری شد در این زمان  پادشاهان آل بویه در نواحی شمالی و مرکزی ایران سلطنت ‏میکردند ابن سینا به درخواست سیده خاتون ، زن فخر الدوله ، پادشاه ال بویه برای درمان فرزندش به ری رفت و ‏پس از درمان مجدالدوله که صرع داشت ریاست و سرپرستی بیمارستان ری را پذیرفت ‏

در سال 394 ابوعلی به خدمت شمس الدوله در آمد ، شمس الدوله که از بیماری قولنج رنج میبرد و پزشکان بیماری ‏وی را تشخیص نمیدادند توسط ابوعلی بهبود یافت  و سمت طبیب مخصوص امیر را گرفت و بعد از چند ماه به سمت ‏وزارت شمس الدوله منصوب گشت .‏

در طی سالهایی که در همدان گذرانید نوشتن کتاب قانون در سال  398 به پایان رسید  او در این دوران تعداد قابل ‏توجهی کتاب و رساله نوشت  . روز ها را صرف تدریس و طبابت در بیمارستان و رسیدگی به امور سیاست میکرد و ‏شب ها را صرف تحریر و تالیف کتاب و بعضا بحث و شب نشینی با اندیشمندان همدان میکرد .‏

در چهارمین سال وزارت قانونی برای کم کردن جیره غلامان و سپاهیان تدوین کرد که سبب شد سپاهیان علیه وی ‏شورش کنند . شمس الدوله برای راضی کردن سپاهیان ابوعلی را به خانه شخصی  به نام شیخ سعید ابن دخدوک  ‏تبعید کرد و فرمان او را جلوی چشم سپاهیان سوزاند . در دوران تبعید بود که ابوعلی کتاب شفا در مورد فلسفه و ‏نکات مثبت نظریات ارسطو نوشت ‏

بعد از مدتی بیماری امیر وخیم شد و ابوعلی را نزد وی آوردند  و بوعلی  سمت وزارت خود را از سر گرفت . در ‏همین ایام نامه ای از ابو ریحان بیرونی دریافت کرد که حاوی ده سوال بود که جواب آنها را در رساله ای به نام ‏الاجویه عن مسائل ابوریحان بیرونی نوشت ‏

بعد از مرگ شمس الدوله ابوعلی سینا با علاء الدوله دائی شمس الدوله که حاکم اصفهان بود مکاتبه کرد و خواستار ‏حضور در دربار وی شد که بعد از باخبر شدن سماء  الدوله جانشین شمس الدوله ، به جرم خیانت او را در زندان دژ ‏فرد جان در ناحیه فرهان زندانی کرد . ابوعلی کار نوشتن را در زندان نیز ادامه داد  در سال 402  علاء الدوله به ‏همدان حمله کرد ولی موفق به گرفتن دژ فرد جان نشد  . بعد از آن  سماء  الدوله ابن سینا را مورد عفو قرار داد و ‏او را به همدان باز گرداند . ولی بوعلی ماندن در همان را صلاح ندانست  و از همدان گریخت و راه اصفهان را در ‏پیش گرفت ‏

او در مدت زندان کتابهای الهدا فی الحکمت - راهنمای عقل - و کتابی دیگر با نام حی بن یقظان - زنده بیدار - را ‏به پایان رساند و رساله ای در باب قولنج و بیماری قلبی به رشته تحریر در آورد

در سال 403 ابو علی به اصفهان وارد شد وبه عنوان یکی از نزدیکان   علاء الدوله در آمد ‏

ابوعلی سینا در اصفهان کتاب شفا را به پایان رساند  . و بعد در سال های آخر عمر  تمامی تجربیات خود در زمینه ‏طب را در کتاب قانون نوشت  و کتاب ارزشمند  خود را کامل کرد ‏

در مهر 415 خبر حمله مسعود پسر سلطان محمود غزنوی به اصفهان رسید در همین هنگام  علاء الدوله با سپاهیان ‏خود از اصفهان خارج شد اوب علی نیز به همراه علاء الدوله از اصفهان خارج شد ولی کتابهایش در اصفهان ماند که ‏مورد تاراج غارتگران ترک قرار گرفت و بسیاری از آنها از بین رفت یا به غزنه منتقل شد ‏

علاء الدوله به سمت همدان حرکت کرد در این سفر ابوعلی به قلنج مبتلا شد  که جوزجانی به کمکش آمد ولی بوعلی ‏برای آنکه زودتر بهبود یابد میزان دارو را افزایش داد که سبب از بین رفتن قوای جسمی او گشت او در این زمان ‏کتابی در مورد اثبات خدا با نام حکمت المشرقین - فلسفه شرقی - که تقریبا نوعی وصیت نامه بود نوشت .‏

بعد از چندی بیماری ابن سینا شدت گرفت وی که چندین بار بر این بیماری در بدن دیگران غلبه کرده بود نتوانست ‏این بیماری را در خود درمان کند و در  هشتم آبان ماه 415 در شهر همدان رخت از جهان فانی بر بست  و او را در ‏همان شهر به خاک سپردن ‏

 


آثار ابن سینا :

 

به دلیل آنکه در آن عصر، عربی زبان رایج آثار علمی بود، ابن سینا و سایر دانشمندان ایرانی که در آن روزگار می‌زیستند ‏کتابهای خود را به زبان عربی نوشتند. بعدها بعضی از این آثار به زبانهای دیگر از جمله فارسی ترجمه شد.‏

افزون بر این، ابن‌سینا در ادبیات فارسی نیز دستی قوی داشته‌است. بیش از ۲۰ اثر فارسی به او منسوب است که از میان ‏آن‌ها انتساب دانشنامه علائی و رساله نبض بدو مسلم است. آثار فارسی ابن‌سینا، مانند سایر نثرهای علمی زمان وی، با ‏رعایت ایجاز و اختصار کامل نوشته شده‌است

آثار فراوانی از ابن‌سینا به جا مانده و یا به او نسبت داده شده که فهرست جامعی از آن‌ها در فهرست نسخه‌های مصنفات ‏ابن سینا آورده شده‌است. این فهرست شامل شامل ۱۳۱ نوشته اصیل از ابن سینا و ۱۱۱ اثر منسوب به او است. ‏

از مصنفات او: ‏

كتاب المجموع در یك جلد، كتاب الحاصل و المحصول در بیست جلد، كتاب البرّ و الاثم، در دو جلد، كتاب الشفاء، در هجده ‏جلد، كتاب القانون فى الطب، در هجده جلد، كتاب الارصاد الكلیه، در یك جلد، كتاب الانصاف، در بیست جلد، كتاب النجاه، در ‏سه جلد، كتاب الهدایه، در یك جلد، كتاب الاشارات، در یك جلد، كتاب المختصر الاوسط، در یك جلد، كتاب العلائى، در یك ‏جلد، كتاب القولنج، در یك جلد، كتاب لسان العرب فى اللغه، در ده جلد، كتاب الادویة القلبیه، در یك جلد، كتاب الموجز، در ‏یك جلد، كتاب بعض الحكمة المشرقیه، در یك جلد، كتاب بیان ذوات الجهه، در یك جلد، كتاب المعاد، در یك جلد، كتاب المبدأ ‏و المعاد، در یك جلد.‏

 رساله‏هاى او :‏

رسالة القضاء و القدر، رسالة فى الآلة الرصدیه، رسالة عرض قاطیغوریاس، رسالة المنطق بالشعر، قصائد فى العظة و ‏الحكمه، رسالة فى نعوت المواضع الجدلیه، رسالة فى اختصار اقلیدس، رسالة فى مختصر النبض به زبان فارسى، رسالة فى ‏الحدود، رسالة فى الاجرام السماویة، كتاب الاشاره فى علم المنطق، كتاب اقسام الحكمه، كتاب النهایه، كتاب عهد كتبه ‏لنفسه، كتاب حىّ بن یقطان، كتاب فى انّ ابعاد الجسم ذاتیة له، كتاب خطب، كتاب عیون الحكمه، كتاب فى انّه لا یجوز ان ‏یكون شى‏ء واحد جوهریا و عرضیا، كتاب انّ علم زید غیر علم عمرو، رسائل اخوانیه و سلطانیه و مسائل جرت بینه و بین ‏بعض العلماء.‏

فلسفه

• شفا ‏

• نجات ‏

• الاشارات والتنبیهات ‏

• حی بن یقظان ‏

 

ریاضیات

• زاویه ‏

• اقلیدس ‏

• الارتماطیقی ‏

• علم هیئت ‏

• المجسطی ‏

• جامع البدایع ‏

 

طبیعی

• ابطال احکام النجوم ‏

• الاجرام العلویة واسباب البرق والرعد ‏

• فضا ‏

• النبات والحیوان ‏

 

پزشکی

• قانون ‏

• الادویة القلبیه ‏

• دفع المضار الکلیه عن الابدان الانسانیه ‏

• قولنج ‏

• سیاسة البدن وفضائل الشراب 

• تشریح الاعضا ‏

• الفصد ‏

• الاغذیه والادویه ‏

کتاب قانون یک دایره المعارف پزشگی است که در ان تمام مبانی اصلی طب سنتی مورد بحث قرار کرفته‌است مانند :مبانی ‏تشریح/اناتومی/ مبانی علامت شناسی/سمیولوجی/داروشناسی وداروسازی و نسخه نویسی/فارماکولوجی/وغیره.کتاب ‏قانون در سال ۱۳۶۰ توسط مرحوم شرفکندی هژار از زبان عربی به زبان فارسی امروزی ترجمه شد وتوسط انتشارات ‏سروش منتشرگردید وتاکنون چندین بار تجدید چاپ شده‌است. کتاب قانون در دانشگاه‌های اروپایی وآمریکایی تادو قرن ‏پیش مورد استفاده پزشگان بوده وبه اکثر زبانهای دنیا ترجمه شده‌است. وبعد از انجیل بیشترین چاپ را داشته‌است. ‏افلاطون مغز و قلب و کبد رااز اعضای حیاتی بدن انسان ذکر کرده بود و لذا این اعضارا مثلث افلاطون /تریگونوم پلاطو/ ‏مینامیدند.ابن سینااعلام نمود که دوام وبفائ نسل انسان وابسته به دستگاه تولید مثل است ولذا جمع چهار عضو مذکور را ‏مربع ابن سینا/کوادرانگولا اویسینا / نامیدند. وی همچنین علاقه مند به تاثیرات اندیشه بر جسم بود و آثاری نیز در باب ‏روانشناسی دارد.‏

 

موسیقی

پورسینا تئوری‌دانی دارای دیدگاه‌های موسیقایی است. او مرد دانش و نه کنش در موسیقی بود ولی آنچنان از همین ‏دانش نظری سخن می‌راند که گویی در کنش نیز چیره دست است. گمان می‌شود پورسینا و فارابی بنیادگذاران نخستین ‏پایه‌های دانش هماهنگی(هارمونی) در موسیقی بوده‌اند. آثار موسیقایی پور سینا روی هم رفته پنج اثر مهم اوست که در ‏بخش‌هایی از آنها به موسیقی پرداخته شده:‏

• شفا ‏

• جوامع علم موسیقی ‏

• المدخل الی صناعة الموسیقی ‏

• لواحق ‏

• دانشنامه علایی ‏

• نجات ‏

• اقسام العلوم ‏

 

 : شاگردان ابن سینا


ابن سینا علاوه بر آثار خود چند شاگرد نیز تربیت کرد که هر کدام دانشمند بزرگی در زمان خود شدند. از میان شاگردان او این چندتن سرشناسترند

:

ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان شاگرد بسیار معروف ابن سینا است که برخی از آثار او در دست است. وی از زردشتیات آذربایجان بود.ولی بعدها مسلمان شد و کنیهٔ ابوالحسن را برگزید. .چنانکه بسیاری از اراب تواریخ به این مطلب تصریح کرده اند و از نوشته‌های خود ابوالحسن بهمنیار از جمله التحصیل چنین مطلبی تایید می‌شود. یکی از کتاب‌های ابن سینا به نام المباحث بیشتر شامل جواب سؤالات او است.


ابوعبیدالله عبدالواحد بن محمد جوزجانی از سال ۴۰۳ هجری تا هنگام مرگ ابن سینا پیوسته در خدمت او بوده‌است و پس از مرگ او به گردآوری و تألیف آثار او پرداخت. تبحر او در ریاضیات بود.


ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی یکی دیگر از شاگردان مشهور ابن سینا است که رسالةالعشق را ابن سینا به نام او نوشت.وقتی نزاع علمی بوعلی سینا و ابوریحان بیرونی بر اثر برخی گفتارهای ابوریحان منقطع شد معصومی ادامهٔ بحث با ابوریحان را به عهده گرفت. مطالب معصومی به همراه اجوبه ابن سینا و سوالان و ردود ابی ریحان در کتابی به نام اسئله و اجوبه در ایران و لبنان چاپ شده است.


شیخ علی نسائی خراسانی یکی دیگر از شاگردان ابن سینا که ناصر خسرو هم در سفرنامه اش از وی نام می‌برد.

عرفان بازدید : 878 نظرات (0)

مقدمه

سيد محمد حسين بهجت تبريزي متخلص به شهريار فرزند مرحوم حاج ميزا آقا خشگنابي كه در سال 1285 شمسي در تبريز متولد شد ولي مسقطالرأس اصلي خانواده‌اش خشگناب بود تحصيلات خود را با قرائت قرآن و نصاب و گلستان و در مكتب خانه قريه‌اش و سپس نزد پدر مرحومشان آغاز نمودند چگونگي سرودن منظومه‌ي حيدر بابايه سلام: مادر شهريار كه به دنبال او عازم تهران مي‌شود و چند سالي كه پيش پدرش اقامت مي‌كند از او مي‌خواهد كه اشعاري را بسرايد كه هم خودش و هم ساير همشهريانش بفهمند تقاضاي بسيار صادقانه مادر چنان شهريار را تحت تأثير قرار داد كه منظومه حيدر بابايه سلام شاهكار جاودان ادبيات آذربايجان آفريده مي‌شود.

بعد از مرگ مادر سنگ مزار او به اين شعر پسرش مزين مي‌شود:

مادر شهريار تبريز است   شير زن بود و شيرمردان زاد

مادري مهربان كه مجاني     شاعري محتشم بدنيا داد

شهريار ابياتي را نيز در وصف آذربايجان و آذربايجانيان و زبان تركي سروده است كه در زير به چند نمونه از آن اشاره مي‌كنيم:

تركي ما بس عزيز است و زبان مادري                               ليك اگر ايران نگويد لال باد از وي زبان

همچنين استاد چهار دوبيتي را براي نصب در چهار ورودي و خروجي تبريز سروده‌اند:

شهر تبريز است و مشكين مرز و بـوم                           كــوي شمــس و كعبـــه‌ي مــــلاي روم

گـر هــواي كعبـه داري  يـا  كـه  ديـر                            كـــاروانــا   رو   كــه آبـشخــور بخيـــر

*****

شهـر تـبـريـز  اسـت  و  پـيـر  روزگـار                           ســرگـذشـت    او    بـهـيـن  آمـوزگــار

اي كـه رخـت از خانـه‌ات بيـرون فتـاد                           هـمـت  پـاگـان   بـه هـمـراه  تـو  بـاد

*****

شهــر تبـريـز اسـت و مهـد  انقــلاب                           آشـيـان  شـيـر  و  شـاهـيـن و  عـقـاب

بـه مهـر ار قـدم مـي‌نهـي يا به خشم                           بــرو   ا ي  مـسـافـر  قـدم روي  چشـم

*****

شهر‌تبريز‌است‌و‌جان‌قربان‌جانان‌مي‌كند                            سرمه چشم از غبار كفش مهمان مي‌كند

اي كـه بـار از شهـر جـانـان بـستـه اي              بـار  خـود  بـا  رشـتـه‌ي جـان بـسـتـه‌اي

با چند بيت از مجموعه حيدر بابايه سلام بحث در باره‌ي شهريار را به پايان مي‌رسانيم:

حيــــــــــــــدر بابا دنيا يالان دنيادي                            سليمـــــــان‌دان نوح‌دان قالان دونيادي

اوغـــــــول دوغان درده سالان دنيادي                           هــــر كيمســــه ‌يه هرنه‌وروب‌آلوب‌دي

سرآغاز زندگي (1300ـ1285)

سيد محمد حسين بهجت تبريزي فرزند سيد اسمعيل موسوي معروف به حاج ميزا آقا خشگنابي در سال 1325 قمري برا بر با سال 1285 شمسي و مطابق با سال 1907 ميلادي در شهر تبريز در محله بازارچه ميرزا نصرالله در منزل شخصي حاج مير آقا كه از سادات خشگناب و از وكلاي پايه يك دادگستري تبريز بود پا به عرصه وجود گذاشت

شهريار اولين فرزند خانواده بود و اطفال قبل از او تلف شده بودند، بدينسان سيد محمد حسين در خانواده، از كحبت و علاقه بخصوصي برخوردار بود.

نام مادرش خانم ننه، دختر يكي‌از مالكين قريه قئيش قورشاق و از بستگان حاج ميرزا آقاخشگنابي بود.

يازده ماه پس از تولد سيد محمد حسين، انقلاب مشروطه ايران دومين دور خود را براي بدست آوردن استقلال و آزادي از چنگال استبداد و خفقان و رهايي كشور از لوث وجود بيگانگان و عمال سر سپرده آنا نبا قيام مسلحانه به فرماندهي ستارخان سردار ملي و باقر خان سالار ملي آغاز كرد و شهر گرد آفرين و قهرمان پرور تبريز در انتظار حوادث خونين بسر مي‌برد.

در اين هنگام حاج ميرزا آقا، اوضاع شهر تبري زرا از نظر سياسي و نيز بعلت شيوع بيماري وبا، خطرناك ديده، خانواده خود را همراه خواهر و مادر خود (عمه و مادر بزرگ شهريار) و سيد محمد حسين قريه قئيش قورشاق از توابع قره چمن و تركمنچاي (بابايوردي) كوچ مي‌دهد.

خود استاد در اين باره مي‌گويد: زماني كه مجاهدين مشروطه در تبريز  با قواي استبداد به شدت در نبرد بودند، نيروهاي ستارخان با سوراخ كردن و كندن ديوار منازل از اين خانه با يكديگران در ارتباط بودند (زيرا عبور از كوچه‌ها امكانپذير نبود.)

در آن زمان، بچه كوچكي در آغوش مادرم بودم، بنا بگفته مادرم روزي كه سخت گريه و زاري و بيقراري مي‌كردم، ستارخان مرا با مادرم مي‌بيند، ضمن اينكه مادرم راد لداري مي‌دهد، مرا از بغل مادرم گرفته، بوسيده و مي‌پرسد: اسم اين بچه چيست؟

مادرم جواب مي‌دهد: «سيد محمد حسين»

گويا در حاليكه ستارخان مرا در بغل داشته رو به سوي آسمان كرده و به تركي مي‌گويد:

اي خداي بزرگ، ترا به جد بزرگوار اين كودك قسم مي‌دهم، ما را كمك كن تا به متجاوزين و زورگويان غلبه كنيم، اي خداي بزرگ ما را پيش خلق عالم سرافكنده مكن.

سيد محمد حسين در همان قريه در مكتب ملا ابراهيم براي تعليم قرآن‌كريم آغار تحصيل مي‌نمايد و در بين شاگردان از هوش و ذكاوت سرشاري برخوردار بود.

خواندن كتابهاي مختلف اعم از «ترسل و نصاب و گلستان» استعداد و نبوغ ذاتي او را آشكار نمود.

شهريار اولين شعرش را در چهارده سالگي سروده و شهريار كه برنج را دوست مي‌داشته خطاب به رويه (مستخدمشان) گفته است:

رويه باجي، باشيمين  تاجي                                                                              اتي آت ايته منه وئر  كته

مدتي بود شهر تبريز روي آرامش نسبي بخود ديده و بيماري وبا، تقريباً از بين رفته بود، حاج ميرآقا عائله خود را به تبريز بازگردانيد.

استاد مي‌گويد: منزل پدريم در كنار (قاري كورپوسو) پل قاري جنب دانشسراي پسران و پشت كتابخانه تربيت بود، خانه دومشان در محله (ديك باشي) بود، از آن خانه نيز خاطراتي داشت.

سيد محمد حسين چون ايام كودكي و نوجواني خود را در قراقئيش قورشان و شنگل آباد و خشگناب بسر برده و خاطرات بسيار شيرين و فراموش نشدني از آن ديار با صفا دارد.

دوران تحصيل و عشق جواني(1308ـ1300)

شهريار تحصيلات خود را با قرائت قرآن كريم و ترسل و نصاب و گلستان سعدي در مكتب خانه همان قريه و نيز نزد پدرش آغاز نمود و در همان اوان با ديوان خواجه حافظ شيرازي آشنا شد بطوريكه خودش بعدها بيان داشته:

هرچه دارم همه از دولت حافظ دارم

حافظ نيز مي‌گويد:

هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم.

زيرا قرآن كتابي است آسماني و خطابي است الهي كه شگفتيهاي آن هرگز تمام نمي‌شود و نوآوري‌هاي آن به كهنگي نمي‌گرايد و بخاطر هدايت بشر بر قلب رسول اكرم (ص) نازل شده و در آن موجبات سعادت بندگان بيان گرديده و كتابي است كه در همه ابعاد زندگي انسانها احكام و برنامه‌هايي با اسلوب معجزه آسا ترتيب داده شده بطوريكه انسان‌در هر مرتبه‌از‌مراتب‌خويش‌مي‌تواند‌از‌آن بهرمند شود.

شهريار تحصيلات كلاسيك خود را در مدرسه متحده و فيوضات و سيكل اول متوسطه را در دبيرستان فردوسي تبريز كه در آن زمان، دبيرستان محمديه ناميده مي‌شد به پايان رسانده و در سال 1300 شمسي برابر با 1921 ميلادي در«16ـ15» سالگي براي ادامه تحصيل خود به تهران مي‌آيد.

پدرم مرا همره سيدي كه از نزديكان ما بود راهي تهران كرد و مبلغ پانصد تومان به ايشان داد تا مرا سالم به تهران برساند. يادم مي‌آيد كه از بابت زيادي پول به پدرم اعتراض كردم، ولي در جواب من گفت: پسرم نگير با اين پول، تو را بيمه كردم، اين موضوع در تهران به حقيقت پيوست و چند بار از خطر مرگ نجات يافتم.

اين نوجوان در همان اوايل جواني به چند هنر پيراسته و آراسته، شاعري به تمام معني، خوش نويس، خوش صدا، خوش قيافه و فاضل.

جهت ادامه تحصيل در دارالفنون نام نويسي مي‌كند.سيد محمد حسين تحصيلات متوسط هرا در دارالفنون باتمام رساند و در سال 1303 شمسي در 19 سالگي وارد مدرسه طب دارالفنون گرديد و مدت پنج سال در اين دانشكده به تحصيل مشغول بوده و در سال 1307 شمسي بعنوان افسر ارتش در دانشكده افسري رشته پزشكي‌اسم‌نويسي‌نمود، ولي‌علاقه‌وروحيه‌اش باعمل‌جراحي‌سازگار نبود، چنانكه خودش مي‌گويد:

بعد از هر عمل جراحي كه انجام مي‌دادم، احساس ضعف مي‌كردم و حالم به هم مي‌خورد.

سيد محمد حسين در چنين موقعيتي كه درس مي‌خواند ناگهان عشق جانسوزي او را گرفتار مي‌سازد، عشقي كه به تمام آمال و آرزوهاي او قلم بطلان مي‌كشد و پروانه وار در آتش شمع وجود دختري مي‌سوزاند، شهريار در آغاز زندگي و عنفوان جواني بوسيله دو رؤياي الهام آميز هدايت شده است، اين دو رؤيا آگاه كننده وي از حقايق اتفاقات مهم آينده بود كه خداي تعالي بر بنده خود نماياند و او را از خير و شري كه بدو خواهد رسيد آگاهي داد.

اولين خوابي است كه در شانزده سالگي هنگاميكه در سال 1300 شمسي با قافله از تبريز بسوي تهران حركت كرده بود در اولين منزل بين راه ديده است و شرح آن اينست كه شهريار در خواب مي‌بيند بر روي قلل كوهها طبلي بزرگ را مي‌كوبد و صداي آن طبل در اطراف و جوانب مي‌پيچد و بقدري صداي آن رعد آسا است كه خودش نيز به وحشت مي‌افتد.

اين خواب شهريار را مي‌توان به شهرت و معروفيتي كه بعداً پيدا كرد تعبير نمود.

خواب دوم شهريار در دوران تحصيل در 19 سالگي هنگاميكه در دانشكده پزشكي مشغول بود، مي‌بيند و آن زماني است كه تازه به دام عشق نافرجام دختري گرفتار آمده، و اين عشق موهبتي بود الهي كه آتش دروني و الهتاب شاعر را شعله ور و نبوغ ذاتي او را آشكار ساخت و شرح آن اينست كه شهريار، ميبيند در استخر پارك بهجت آباد تهران با نامزد خود مشغول شناست، ناگهان نامزدش را مي‌بيند كه به زير آب فرو مي‌‌رود، شهريار نيز بدنبال او به زير آب رفته، هرچه جستجو مي‌كند، اثري از نامزدش نمي‌يابد و در ته استخر، سنگي بدست شهريار مي‌افتد و چون روي آب مي‌آيد مشاهده مي‌كند كه آن سنگ گوهري است درخشان كه دنيا را همانند خورشيد روشن مي‌كند و مي‌شنود كه از اطراف مي‌گويند گوهر شبچراغ را يافته است.

اين خواب شهريار نيز بدينگونه تعبير شد كه نامزدش پس از مدتي از دست شهريار بيرون رفت و تقدير چنين بود كه شهريار به جاي آنكه طبيب تن‌هاي خسته شود، طبيب دلهاي آرزومند گردد، و بعدها در همان پارك بهجت آباد تحول عارفانه‌اي براي شهريار دست مي‌دهد كه گوهر عشق و عرفان معنوي براي او كشف مي‌شود.

درباره تاريخ تولد و تغيير نام خانوادگي خود شهريار مي‌گويد:

تاريخ تولد من پست جلد قرآن نوشته شده بود كه در سال 1325 قمري بوده ولي دو دفعه خانه ما را ويران كردند يك دفعه مشروطه طلبان و يك دفعه ديگر مستبدين.

در سال 1302 شمسي در تهران اداره آمار و ثبت سجل احوال تشكيل شده بود من آنوقت در دارالفنون مشغول تحصيل بودم، ما رفتيم سجل بگيريم، آنروز نمي‌شد دقيقاً سال قمري را با سال شمسي تطبيق نمو دكه سال 1325 قمري با چه سال شمسي مطابقت دارد بعد ها فهميديم كه براير با سال 1285 شمسي است و من تاريخ تولدم را 1283 شمسي و شهرتم را با برادرم سير رضي بهجت تبريزي گرفتيم، در صورتيكه تولد من سال 1285 شمسي بود.

تخلص استاد شهريار

شاعر گرانقدر ما در اشعار خود (بهجت) تخلص مي‌كرد و موقعي كه دانشجوي پزشكي بود، او را دكتر بهجت مي‌ناميرند. بعد ها با استعانت از ديوان خواجه حافظ شيرازي كه ارادت خالصانه به وي داشت، دوباره از وي درخواست تخلص كرد كه دو مصراع زير شاهد از ديوان حافظ آمد و خواجه تخلص او را شهريار تعيين نمود :

كه چرخ سكه دولت به نام شهرياراي زد      روم به شهر خود و شهريار خود باشم

بهجت تبريزي شاعر جوان از آن به بعد شهريار تخلص نمود و به همان تخلص مشهور خاص و عام شد.

خاطره فراموش نشدني

خاطره وعده ملاقات شهريار با نامزدش براي خداحافظي در بهجت آباد بسيار غم انگيز است. شهريار با تلاش زياد موفق مي‌شود با مادر پري ملاقات كند و از اوضاع و احوال دلداده‌اش آگاه شود.

وقتي اطمينان حاصل مي‌كند كه ديگر كار از كار گذشته و اميدي به بازگشت پري نيست و زورش به حريف افسونكار و حيله باز نمي‌رسد، ملتمسانه از مادر پري خواهش مي‌كند، كه براي آخرين بار كه شده با نامزدش ديداري داشته باشد، مادر پري اشك چشم عاشق ستمد يده را ديده، دلش به حال وي مي‌سوزد و به شهريار قول مساعد مي‌دهد كه براي آخرين ملاقات و خداحافظي آن دو دلداده در پارك بهجت آباد تا آنجايي كه برايش مقدور باشد، تلاش كند.

مادر پري سعي مي‌كند قولي را كه به شهريار داده عملي كند ولي موفق نمي‌شود، شايد هم احتياط مي‌كند كه مبادا ايادي دشمن در كمين آنها نشسته باشند.

شهريار آن شب تا سپيده صبح بي صبرانه در كنار استخر پارك بهجت‌آباد زير درخت چنار به انتظار مي‌ماند ولي اين ملاقات صورت نمي‌گيرد، شهريار با حال افسرده و نوميدانه آن خاطره غم انگيز را با اشعار تركي آذري به زبان مي‌سرايد، اين خاطره جانسوز تا آخر عمر و دم واپسين شهريار با او همراه بود و هرگز از خاطرش محو نگرديد.

شاعر گرانقدر استاد شهريار درباره عشق چنين مي‌گويد:

لازمه عشق حقيقي خوش‌شانسي است، اما مراتب مختلف دارد، عشق در سنين مختلف محدوده‌هاي مختلفي دارد. انسان كامل اين محدوده را بزرگتر مي‌كند، نظير سعدي شيرازي كه مي‌گويد:

عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست

با اين وصف مي‌توان گفت كه من با عشق زاده شدم- باعشق زندگي كردم و با عشق هم جان خواهم داد، طبعا اشعار من هم انعكاس از روحيات واقعي خوم هست.

به قول خواجه حافظ شيرازي

از صداي سخن عشق نديدم خوشتر                        يادگاري كه در اين گنبد دو

سالهاي ناكامي (1320ـ1308)

پزشكي نظام را كه بيش از يك سال به اخذ دكترا نمانده بود بلاجبار ترك گفت و به طور تهديد و تبعيد ناچار گرديد كه تهران را ترك گويد و در 26 سالگي در ثبت اسناد شهرستان نيشابور مشغول بكار شد.

شهريار در نيشابور با استاد كمال‌الملك نقاش معروف كه او نيز در تبعيد به سر مي‌برد آشنايي پيدا كرد. اغلب زوار شهر مشهد كه اهل علم و معرفت بودند در بازگشت از زيارت به ديدن استاد كمال‌الملك مي‌رفتند، همانجا بود كه شهريار نيز با بيشتر آنان آشنا شد.

فوت پدر

شهريار مي‌گويد: «پدرم چندين بار از خدا خواسته بود كه فوتش در شب قدر باشد، همينطور هم شد.

در سال 1313 شمسي روز دوشنبه دهم دي ماه مطابق با 23 ماه مبارك رمضان سال 1352قمري پس از مراسم شبهاي احياء‌دوساعت به اذان صبح مي‌مانده به مرض سكته و در حاليكه تبسم بر لب داشت از دنيا رفت.

پس از مراسم عزاداري در تبريز، جنازه او را به شهر مقدس‌قم برده و در آنجا به خاك سپردند.»

همان شب من در يكي از دهات خراسان بودم، در خواب ديدم پدرم روي كره‌ماه ايستاده در حركت است، در حاليكه نور ماه‌تاسينه‌او را پوشانده بود و مي‌خنديد و صداي خنده او در افقها منتشر مي‌شد.

تا بيدار شدم پير مرد مؤذن گفت (الله اكبر) اذان صبح بود چراغ بادي را روشن كرده و در حال اضطراب از ديوان حافظ فالي زدم، غزلي آمد كه عجباً تا آن شب به چشمم نخورده بود، بيت اول و سومش اين بود:

روز هجـران و شـب فرقـت يـار آخر شـد       زدم اين فال گذشت اختر و كار آخر شد

بعد از اين نور به آفاق دهم از دل خويش    كـه بـه خورشيـد رسيـدم و غبـار آخـر شـد

دو روز بعد تلگراف فوت پدرم به دستم رسيد.

استاد شهريار از سال 1310 تا سال 1314 در نيشابور و در نواحي مختلف خراسان بود، در اين سال با حال پريشان به تهران مراجعت نمود.

شهريار اسم واقعي معشوقه اش را كمتر به زبان مي‌آورد و هميشه او را (پري) خطاب مي‌كرد حتي مي‌گفت كه حضوراً نيز او را (ثريا) خطاب نمي‌كرد.

شهريار يكي دو بار با او ملاقات كرده و با هم مكاتبه داشتند.

پري خانم بعدها در نامه‌اي كه به شهريار نوشته اين موضوع را مطرح كرده‌بود.

شهريار يادتان هست، زمانيكه به نيشابور تبعيد شده كمال الملك را نيز آنجا زيارت كرده بوديد. دوستانت ترا به تهران آوردند سر و صورتي ژوليده چون در اويش داشتيد و براي معالجه بيماريت تو را در بيمارستان بستري كرده بودند، من سراغ تو را گرفته و به عيادتت آمدم، مي‌گفتي اميد زنده ماندن‌ندارم و از خود قطع اميد كرده‌بودي، مرا در آغوش كشيدي و هر دو اشك مي‌ريختيم و گفتي تو مرا دوباره زنده كردي و بعد... بعد آن غزل زيبا را ساختي و شور و غوغا در تهران افكندي...

آن غرل زيبا بنا به گفته شهريار اين غزل بود كه مطلع آن چنين است:

آمدي‌جانم‌به‌قربانت‌ولي‌حالا‌چرا                          بي‌وفا‌حالا‌كه‌من‌افتاده‌ام‌از‌پا‌‌‌چرا

شهريار پس از مدتي بستري شدن از بيمارستان مرخص شدن و به خانه برگشت و پس از بهبودي در سال 1315 شمسي به استخدام بانك كشاورزي درآمد.

سال 1322 شمسي بود كه بيماري خانمانسوز تيفوس در تهران و ساير شهرهاي ايران شيوع پيدا كرد و عده زيادي را از بين برد.

برادر شهريار سيد رضي بهجت تبريزي بر اثر بيماري درگذشت و چهار فرزند از خود باقي گذاشت. شهريار از فرزندان برادرش چون جان شيرين مراقبت و نگهداري نمود و در سال 1332 كه مي‌خواست به تبريز برود آن خانه را با اثاث منزلش به فرزندان برادرش واگذار نمود.

سالهاي تلخ و شيرين زندگي (1333ـ1320)

آقاي لطف الله زاهدي نگارنده بيوگرافي در مورد تلخ و شيرين ترين خاطره شهريار چنين مي‌نويسد:

تلخ‌ترين خاطره‌اي كه از شهريار به ياد دارم، مرگ مادر اوست كه در روز سه‌شنبه 31تير ماه 1331 شمسي اتفاق افتاد، همان روز در اداره به اين جانب مراجعه كرده با تأثر فوق‌العاده خبر شوم مرگ مادرش را اطلاع داد به اتفاق به بيمارستان هزار تختخوابي رفته جنازه مادرش را تحويل گرفتيم بعد به شهر قم برده و به خاك سپرديم.

ازدواج استاد و تشكيل خانواده

شهريار تا سال 1332 شمسي همسر اختيار نكرده بود ولي تكفل عائله سنگيني را بر عهده داشت، البته به اين خاطر تا سن 48 سالگي ازدواج نكرده. گفتيم كه بعد از مرگ برادرش سرپرستي چهار فرزند او را بعهده گرفت كه كوچكترين آنها چند ماه بيشتر نداشت، شهريار مانند يك پدر دلسوز و عموي مهربان از آنان نگهداري مي‌كرد.

در سال 1332 استاد شهريار بعد از سي و سه سال دوري از تبريز به زادگاهش بازگشت هنگام بازگشت حتي نزديكترين دوستان و آشنايان خود را از آمدنش آگاه نساخت. با اينكه هيچكس را خبر نكرده بود، اهالي تبريز پس از خبردار شدن از ورود استاد چه مجالس و محافلي را كه برشا نكردند، جوانان برسر راه استاد ساعتها ايستاده بودند تا چهره شاعر افسانه‌اي و محبوبشان را از نزديك ببينند.

يكسال از ورودش به تبريز نگذشته بود كه نوه عمه‌اش (عمه سياره) به نام خانم عزيزه عبدالخالقي كه 27 سال با استاد تفاوت سني داشت، ازدواج نمود. اگرچه در آغاز تصميم به ازدواج نداشت و مي‌گفت سن ازدواجم سپري شده است، با اين حال اين ازدواج صورت گرفت و شهريار سرو ساماني يافت.

دوشيزه عزيزه عبدالخالقي شغل فرهنگي داشت و پس از تولد نخستين فرزندش شهرزاد شغلش را ترك گفت و به خانه‌داري پرداخت.

ثمره اين وصلت دو دختر و يك پسر به نامهاي شهرزاد و مريم و هادي مي‌باشد.

دوران خزان زندگي (1367ـ 1356)

شهريار از تهران دو خاطره بسيار تلخ و ناگواري داشت.

خاطره اولي از دست دادن عشق نخستين و محبوبه عزيزش و ترك دانشكده پزشكي و سرانجام درگذشت عشق نخستينش بود و خاطره دومي كه تلخ‌تر از زهر بود مرگ همسرش عزيزه خانم بود.

استاد شهريار پس از درگذشت همسرش مسلماً آن حال و حوصله قبلي را نداشت، اثاثيه همسرش و قسمتي از كتابهاي خود را در يك اطاق جمع كرده و درب آن را بسته بود، روزي كه در اطاق را باز مي‌كند، چشمش به اثاثيه و كتابها افتاده و بسيار متأثر مي‌گردد. اشعاري از روي حسرت تحت عنوان قصه اثاثيه و كتابهايم بعد از همسرم سروده است.

شهريار چگونه به ابديت پيوست

نقش مزار من كنيداين دوسخن كه شهريار                                        باغم عشق زاده و با غم عشق داده جان

شب بيستم آذر ماه 1366 خورشيدي شهريار در تبريز بيمار مي‌شود و بوسيله فرزندش هادي با اورژانس به بيمارستان امام خميني تبريز منتقل مي‌گردد و بستري شده تحت معالجه قرار مي‌گيرد.

همه پرسنل بيمارستان از جان و دل براي مداواي استاد كمر همت مي‌بندند و مدت طولاني قريب سه ماه شهريار بستري و مداوا مي‌گردد در نوروز 1367 از بيمارستان ترخيص و به منزل دخترش شهرزاد منتقل مي‌گردد ولي معالجه قطعي نبوده و مداوا همچنان در منزل ادامه دارد.

بيماري شهريار شدت مي‌يابد براي معالجه در اوايل مرداد 1367 بعد از هشت ماه بيماري بدستور آيت ا... خامنه‌اي كه در آن زمان سمت رياست جمهوري اسلامي را داشتند با هواپيما به تهران اعزام و در بيمارستان مهر بستري مي‌گردد و معالجات پي‌گير آغاز مي‌گردد.

ناگفته نماند كه پرستار آنروز و عروس امروزي شهريار خانم سيما رجب زاده در تبريز و تهران در تمام دوران ديرپاي بيماري استاد آنچنان در پرستاري صداقت و صميميت نشان داد كه بينظير بود وي مانند دختري وفادار، پرستار شهريار شده و با منتهاي فداكاري و كوشش صادقانه شبانه روز از بيمار مواظبت مي‌نمود.

پزشكان هر آنچه در توان داشتند و لازم بود بكار بستند وليكن معالجات مؤثر واقع نشد و در بامداد روز 26 شهريور 1367 ساعت 5/5 صبح وضعيت ايشان بكلي بهراني شد درست در رأس ساعت 45/6 صبح قلب مهربان شهريار از طپيدن ايستاد و دفتر زندگاني پر افتخار آن انسان بزرگ بسته شد شهرياركشور شعر و ادب به ابديت پيوست.

برگي از شجره نامه استاد شهريار

آقاي مير بابا خشگنابي- پدر بزرگ استاد

بيگم خانم-همسر ايشان-مادر بزرگ استاد

حاج مير آقا خشگنابي-پدر استاد

خانم ننه-همسر ايشان-مادر استاد

سيد محمد حسين بهجت تبريزي

عزيزه خانم عبدالخالقي همسر ايشان

(فرزندان استاد شهريار)به ترتيب

1ـ خانم شهرزاد بهجت تبريزي

2ـ خانم مريم بهجت تبريزي

3ـ آقاي هادي بهجت تبريزي

برادران استاد

1ـ آقاي سيد رضي بهجت تبريزي

2ـ آقاي سيد مرتضي خشگنابي

3ـ آقاي سيد رضا خشگنابي

4ـ آقاي سيد صادق خشگنابي

5ـ آقاي سيد علي اكبر خشگنابي

خواهران استاد

1ـ علويه خانم

2ـ سريه خانم

3ـ ميرزاده خانم

4ـ آقازاده خانم

5ـ طاهره خانم

6ـ بويوك خانم

7ـ كبري خانم


عرفان بازدید : 328 نظرات (0)

زندگی نامه سوئي شيرو هوندامؤسس شركت هوندا

زندگی نامه سوئي شيرو هوندا,زندگینامه موسس شرکت هوندا,تاریخچه شركت موتورسيكلت‌ سازي هوندا

زندگی نامه سوئي شيرو هوندا (1991-1906)
1- مقدمه
سوئي شيرو هوندا مؤسس شركت هوندا فرزند يك آهنگر و مكانيك ماهر بود كه در اواسط تحصيل خود در دبيرستان، آموختن را رها كرد و ظرف مدت 12 سال، بزرگترين شركت موتورسيكلت‌سازي دنيا را تأسيس كرد. سوئي شيرو 40 ساله در 1946 مؤسسه تحقيقات فني هوندا را داير كرد تا دوچرخه هاي كوچك موتوري توليد كند.

سوئی شیرو هوندا در 1948 تنها با 3200 دلار سرمايه و خريد موتورهاي مازاد و پيوند زدن آنها به دوچرخه ها شركتي را بنيان گذاشت كه هم اكنون در دنيا جايگاه اول موتورسيكلت‌سازي را داراست. هدف او توليد يك وسيله حمل و نقل ارزان بود. اين چيزي بود كه ژاپن پس ازجنگ جهاني مي طلبيد.
سوئي شيرو هوندا در سال 1973 و در سن 66 سالگي،در 25 سالگرد تأسيس شركت بازنشسته شد. بخشي از موقعيت او مرهون شراكت تجاري با فوجي ساوا در امر بازاريابي و توزيع بود. هوندا راه و روش فني و مهندسي شركت را تعيين مي كرد و فوجي ساوا خط‌ مشي بازاريابي و امور اداري را. هوندا از همان ابتدا معتقد بود تعمير اتومبيل، كه بسيار به آن علاقه داشت، كــاري است محدود زيرا تنها مي‌تواند در مناطق محــلي و اطراف آن به كار آيد.

سوئي شيرو هوندا مي گفت اگـر من بتوانم وسيله‌اي بسازم مي توانم كسب و كار خود را تا نقطه هاي دوردست دنيا گسترش دهم. او به عنوان توجيه ترك تحصيل خود مي گويد: حال كسي را داشتم كه از گرسنگي دارد مي‌ميرد اما به جاي وعده اي غذا از او انتظار دارند كه اصول تغذيه صحيح را بياموزد.
بدين جهت او به مديريت در محل كار معتقد بود و مي گفت در كف كارخانه دانش بيشتري وجود دارد تا در دفتر كار. هنگامي كه در محل باشيد مي بينيد چه چيزي واقعي است. او به تعبير خودش نخست با سخت‌ترين دشواريها روبرو مي شد. از ناكامي باكي نداشت و براين باور بود كه موفقيت را تنها مي توان از راه ناكاميهاي مكرر و خويشتن‌نگري به دست آورد.

درواقع موفقيت يعني يك درصد از كاري كه 99 درصد آن شكست بوده است. عقيده هوندا درباره كاركنان آن بود كه در وهله نخست، هركس بايد براي خودش كار كند. كاركنان خود را فداي شركت نمي‌كنند. انسانها براي انجام كار به شركت مي آيند تا از آن لذت ببرند. همين احساس منجر به نوآوري مي شود. هوندا شكيبايي را شرط موفقيت مي دانست و مي گفت: مي گويند هريك از ما جلوه اي از ذات بي‌همتاي خالق را در خود نهفته داريم. فكر مي كنم كه سهم من از اين موهبت، شكيبايي است كه وادارم كرد تا در كمين فرصتها باشم.
فکر جستجوگر و خلاق سوئی شیرو هوندا، آهنگرزاده روستاهای ژاپن آنقدر عالی بود که شاید آدمی می توانست از همت بلند او دریابد که پس از ترک تحصیل دبیرستان بتواند طی مدت 12سال بزرگترین کارخانه موتورسیکلت‌سازی جهان را داشته باشد.اما شاید خود او نیز از همان ابتدا به فکرش نیز خطور نمی کرد که بتواند با ورود از دنیای موتورسیکلت‌سازی به عرصه تخصصی خودروسازی، در میان غولهای خودروساز جهان سربرآورد و در مقام هفتم سرفرازانه بایستد.

زمانی که به همراه شریک مبتکر تجاری خود فوجی ساوا اولین خودروی هوندا را در آمریکا طراحی و عرضه کرد، تصور این امر مشکل بود که این شرکت تا دو دهه قبل از آن اساسا هیچگونه خودرویی تولید نکرده است.اما نبوغ فنی و مهندسی هوندا در کنار استعداد بازاریابی و توزیع فوجی ساوا چنین امکانی را فراهم آورد و شرکتی را به جهانیان معرفی کردند که بیش از نیمی از کارکنان آن، هم اینک در آمریکا به موتورسیکلت‌سازی و خودروسازی مشغول هستند و در سال 2008، کارخانه خودروسازی دیگری با ظرفیت 200 هزار خودرو در سال در آن کشور افتتاح خواهدکرد.

رسیدن به قله کوه موفقیت و پیشرفت، هدف هوندا بود که با تلاش و همت و سخت کوشی بدان دست یافت. زمانی که هوندا، تنها با شش نفر اولین نمایندگی خود را در کمال صرفه‌جویی و آزادمنشی و آینده‌نگری در آمریکا دایر می‌کرد، شاید یکی از آموزه‌های فرهنگی آن کشور پشتیبان معنوی آنها بود: هر چیزی با ارزش و گرانبهاست و اتلاف گناه است
2- تاریخچه
سوئی شیروهوندا جوان کارآفرین ژاپنی، یک سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، که ژاپن در آتش آن سوخته بود، به عشق تولید دوچرخه ای که موتور داشته باشد، موسسه تحقیقات فنی هوندا را تأسیس کرد. یک سال بعد، در 1947، اولین محصول این موسسه به نام «دوچرخه موتوری نوع A» روانه بازار شد. سال بعد به منظور تولید موتورها توسط خود شرکت، شرکت هوندا موتورز تاسیس شد.

همزمان با این تغییر نام، هوندا برای توزیع و بازاریابی محصولات خود با تاکئو فوجی ساوا که بازاریابی مجرب بود قرارداد مشارکت بست. سوئی شیرو همواره درباره این مشارکت با تاکئو تعبیر می کرد که آنها یک هدف داشتند و آن رسیدن به قله کوه بود. سال 1951 تعداد کارکنان به  150نفر رسید و 2380 موتورسیکلت فروخته شد. در سال 1955 هوندا در اولین مسابقه موتورسیکلت‌رانی جاده ای استقامت شرکت کرد. سال 1959 نقطه عطفی برای شرکت محسوب می شد. از یک سو موتورسیکلت مردم پسند 125 سی سی عرضه که با استقبال عظیمی مواجه شد و از سوی دیگر، هوندا نسبت به بازاریابی محصولات خود در آمریکا اقدام و شرکت هوندا موتورز را با شش نفر از کارکنان صنعتی در لس آنجلس آمریکا افتتاح کرد.

کاواشیما به عنوان رئیس شرکت تازه تاسیس در آمریکا انتخاب شد. هنگامی که او و تنها دو نفر دیگر برای تاسیس شرکت به کالیفرنیا رفتند، آپارتمانی ماهانه 80 دلار اجاره کردند که فقط یک تخت داشت. از این رو دو نفر ناچار بودند روی زمین بخوابند.سپس یک انباری در قسمت کهنه شهر اجاره کردند و برای اینکه هزینه‌ها را پایین بیاورند با دست، تخته صندوقهای حاوی موتورسیکلت را جابه جا می کردند و سه ردیفه روی هم می گذاشتند. کف انبار را هم تمیز و جایی برای نگهداری لوازم یدکی آماده کردند. اینها کارهایی بود که باید انجام می گرفت. سال پیش از آن، هوندا، در ژاپن موتورسیکلت سوپرکاب 50CC را طراحی و عرضه کرد که با استقبال عموم مواجه شد؛ به طوری که در سال 1959، از 285000 موتور فروخته شده، 168000 دستگاه متعلق به این مدل بود.

در میانه دهه 1960، هوندا فروشنده شماره یک موتورسیکلت در آمریکا شد. در سال 1960، هوندا از عرصه تولید موتورسیکلت به عرصه تولید خودرو نیز قدم نهاد و خودرو مدل S-360 را که بیشتر موتورسیکلتی با چهار چرخ و یک سقف بود طراحی و به بازار ارائه داد. در این سال اولین واحد تحقیق و توسعه شرکت نیز دایر شد.
در 1963، اولین خودروی مسابقه ای ورزشی در ژاپن با نام S500 توسط هوندا عرضه شد و سال بعد برای اولین بار در مسابقات اتومبیل‌رانی حضور یافت. گرچه در این مسابقه توفیقی نصیب محصول هوندا نشد، اما سال بعد، هوندا توانست اولین پیروزی را در مسابقات فرمول یک به دست آورد. در فاصله این چند سال، شعباتی از هوندا در آلمان و کانادا نیز تاسیس شد.

در سال 1967، یعنی سه سال قبل از بروز بحران نفتی جهانی، توجه به صرفه‌جویی درمصرف بنزین در سرلوحه کارهای تحقیقاتی و عملیاتی شرکت هوندا قرار گرفت. بدین جهت در 1973، هوندا اولین موتور بدون آلودگی CVCC را روی خودروی مدل سیویک نصب کرد. در سال 1982، هوندای آمریکا ضمن تولید 100 هزار دستگاه موتورسیکلت، اولین خودرو با مارک آکورد را ارائه داد و جایگاه اول خودروهای دیزلی را در آمریکا به دست آورد. جالب توجه است که هوندا اولین شرکت ژاپنی بود که در این سال تولید خودروی خود را در آمریکا آغاز کرد درحالی که این شرکت تا اوایل دهه 1960 اساسا هیچ خودرویی تولید نکرده بود. فروش خودروی کیفی سیویک در 1975 در آمریکا به 10 هزار دستگاه در ماه رسید. در سال 1998 تولید خودروی سیویک با سوخت CNG در آمریکا آغاز شد.
سال بعد، مدل آکورد هوندا بیشترین فروش را در آمریکا به دست آورد و تا مدتها ادامه پیدا کرد. تا سال 2003، 10 میلیون خودروی هوندا در آمریکا ساخته شد. هم اکنون شرکت هوندا، 10 کارخانه مونتاژ خودرو در آمریکا دارد. برخی نشانهای خوروی هوندا عبارت است از آکورد، سیویک، CR-7، المنت، فیت، پایلوت، اودیسه، ریدجلین و S2000.
3- چشم انداز و مأموریت
شرکت هوندا چشم انداز خود را چنین تعریف کرده است: جامعه در اثر رهبری اجتماعی هوندا بهتر خواهدشد. مأموریت هوندا نیز عبارت است از: رفاه و غنای اجتماعی، اقتصادی و آموزشی جوامع از طریق مشارکت فردی و همکاری جمعی.
اهداف شرکت هوندا عبارت است از:
-توجه و پاسخ دادن به نیازهای اجتماع؛
-درک، توافق و تعهد و مشارکت کارکنان؛
-به کارگیری مناسب منابع؛
-بیشینه کردن منافع بالقوه؛
-پشتیبانی طرح تجاری هوندا.
4- تحقیق و توسعه
نام اولیه شرکت هوندا، موسسه تحقیقات فنی هوندا بود که بعدها به شرکت هوندا موتورز تغییر نام داد. این اندیشه ریشه در بافت فکری بنیانگذار شرکت، سوئی شیروهوندا داشت که با وجود آنکه سهم چندانی از تحصیلات رسمی نداشت اما مکانیکی ماهر و مبتکر محسوب می شد. به همین جهت در 1957 اولین واحد مستقل تحقیق و توسعه شرکت تأسیس شد. پس از تأسیس شرکت هوندای آمریکایی، واحد تحقیق و توسعه آن در 1984 افتتاح شد.

عرضه اولین خودروهای مسابقه ای و نیز موتورهای دیزلی گازوئیل سوز و توجه به صرفه جویی جدی در مصرف بنزین حتی قبل از بحران نفتی سال 1970 از ویژگیهای تحقیقاتی شرکت هوندا محسوب می شود. هوندا نسبت خاصی بین افراد و فناوری قائل است و بر این باور است که افراد بهتر از طریق فناوری و فناوری برتر ازطریق افراد حاصل می شود.
5- کارکنان شرکت هوندا
هنگامی که در 1979، هوندا اولین کارخانه خود را در آمریکا بنیاد نهاد، اولین شرکتی بود که مستقیما نیروهای آمریکایی را به استخدام خود درآورد. هم اکنون از 167 هزار نفر کارکنان شرکت، بیش از 100 هزار نفر در آمریکا در حوزه موتورسیکلت و خودروسازی فعالیت دارند. 27 هزار نفر از این افراد در حوزه تحقیق و توسعه مشغول هستند.
6- فروش
هوندا هم اکنون یکی از شرکتهای بزرگ خودروسازی دنیا محسوب می شود. در سال 2005، 164/436/3 دستگاه خودرو یعنی 3/5 درصد تولید کل جهانی به هوندا اختصاص داشت. هوندا با فروش حدود 95 میلیارد دلاری و سود خالص 5 میلیارد دلاری در رتبه 31 پانصد شرکت برتر جهانی قرار گرفته است.

منبع:mgtsolution.com

عرفان بازدید : 448 نظرات (0)


زندگینامه حضرت زهرا (سلام الله علیها)

فاطمه (عليها السلام) در نزد مسلمانان برترين و والامقام ترين بانوى جهان در تمام قرون و اعصار مى باشد. اين عقيده بر گرفته از مضامين احاديث نبوي است. اين طايفه از احاديث ، اگر چه از لحاظ لفظي داراي تفاوت هستند ، اما داراي مضموني واحد مي باشند. در يكي از اين گفتار ها ( كه البته مورد اتفاق مسلمانان ، اعم از شيعه و سني است) ، رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) مي فرمايند: " فاطمه سرور زنان جهانيان است" . اگر چه بنابر نص آيه شريفه قرآن ، حضرت مريم برگزيده زنان جهانيان معرفي گرديده و در نزد مسلمانان داراي مقامي بلند و عفت و پاكدامني مثال زدني مي باشد و از زنان برتر جهان معرفي گشته است ، اما او برگزيده ي زنان عصر خويش بوده است. ولي علو مقام حضرت زهرا (عليها السلام) تنها محدود به عصر حيات آن بزرگوار نمي باشد و در تمامي اعصار جريان دارد . لذا است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه واله وسلم) در كلامي ديگر صراحتاً فاطمه (عليها السلام) را سرور زنان اولين و آخرين ذكر مي نمايند. اما نكته اي ديگر نيز در اين دو حديث نبوي و احاديث مشابه دريافت مي شود و آن اينست که اگر فاطمه (عليها السلام) برترين بانوي جهانيان است و در بين زنان از هر جهت ، كسي داراي مقامي والاتر از او نيست ، پس شناخت سراسر زندگاني و تمامي لحظات حيات او ، از ارزش فوق العاده برخوردار مي باشد. چرا كه آدمي با دقت و تأمل در آن مي تواند به عالي ترين رتبه هاي روحاني نائل گردد. از سوي ديگر با مراجعه به قرآن كريم درمي يابيم كه آيات متعددي در بيان شأن و مقام حضرتش نازل گرديده است كه از آن جمله مي توان به آيه ي تطهير، آيه مباهله ، آيات آغازين سوره دهر، سوره كوثر ، آيه اعطاي حق ذي القربي و ... اشاره نمود كه خود تأكيدي بر مقام عميق آن حضرت در نزد خداوند است. اين آيات بال تکيه بر توفيق الهي ، در مقالات ديگر مورد بررسي قرار خواهد گرفت. ما در اين قسمت به طور مختصر و با رعايت اختصار ، به مطالعه شخصيت و زندگاني آن بزرگوار خواهيم پرداخت.



نام، القاب، كنيه ها:


نام مبارك آن حضرت ، فاطمه (عليها السلام) است و از براي ايشان القاب و صفات متعددي همچون زهرا، صديقه، طاهره، مباركه، بتول، راضيه، مرضيه ، نيز ذكر شده است.

فاطمه ، در لغت به معني بريده شده و جدا شده مي باشد و علت اين نامگذاري بر طبق احاديث نبوي ، آنست كه: پيـروان فاطمه (عليها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بريده ، جدا شده و بركنارند.

زهرا به معناي درخشنده است و از امام ششم ، امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه: " چون دخت پيامبر در محرابش مي ايستاد ( مشغول عبادت مي شد) ، نورش براي اهل آسمان مي درخشيد؛ همانطور كه نور ستارگان براي اهل زمين مي درخشد . "

صدّيقه به معني كسي است كه به جز راستي چيزي از او صادر نمي شود. طاهره به معناي پاك و پاكيزه ، مباركه به معناي باخير و بركت ، بتول به معناي بريده و دور از نا پاكي ، راضيه به معناي راضي به قضا و قدر الهي و مرضيه يعني مورد رضايت الهي. (1)

كنيه هاي فاطمه (عليها السلام ) نيز عبارتند از ام الحسين، ام الحسن، ام الائمه، ام ابيها و...

ام ابيها به معناي مادر پدر مي باشد و رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) دخترش را با اين وصف مي ستود؛ اين امر حكايت از آن دارد كه فاطمه (عليها السلام) بسان مادري براي رسول خدا بوده است. تاريخ نيز گواه خوبي بر اين معناست ؛ چه هنگامي كه فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خديجه (سلام الله عليها ) غمخوار پدر و مايه پشت گرمي و آرامش رسول خدا بود و در اين راه از هيچ اقدامي مضايقه نمي نمود ، چه در جنگها كه فاطمه بر جراحات پدر مرهم مي گذاشت و چه در تمامي مواقف ديگر حيات رسول خدا .

مادر و پدر:

همانگونه كه مي دانيم ، نام پدر فاطمه (عليها السلام) محمد بن عبدالله (صلي الله عليه وآله وسلم) است که او رسول گرامي اسلام ، خاتم پيامبران الهي و برترين مخلوق خداوند مي باشد. مادر حضرتش خديجه دختر خويلد ، از زنان بزرگ و شريف قريش بوده است . او نخستين بانوئي است که به اسلام گرويده است و پس از پذيرش اسلام ، تمامي ثروت و دارائي خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود . خديجه در دوران جاهليت و دوران پيش از ظهوراسلام نيز به پاكدامني مشهور بود ؛ تا جائي كه از او به طاهره (پاكيزه) ياد مي شد و او را بزرگ زنان قريش مي ناميدند .



ولادت:


فاطمه (عليها السلام) در سال پنجم پس از بعثت (2) و در روز 20 جمادي الثاني در مكه به دنيا آمد. چون به دنيا پانهاد، به قدرت الهي لب به سخن گشود و گفت : " شهادت مي دهم كه جز خدا ، الهي نيست و پدرم رسول خدا و آقاي پيامبران است و شوهرم سرور اوصياء و فرزندانم ( دو فرزندم ) سرور نوادگان مي باشند" . اكثر مفسران شيعي و عده اي از مفسران بزرگ اهل تسنن نظير فخر رازي ، آيه آغازين سورة كوثر را به فاطمه (عليها السلام) تطبيق نموده اند و او را خير كثير و باعث بقا و گسترش نسل و ذريه پيامبر اکرم ذكر نموده اند. شايان ذکر است که آيه انتهايي اين سوره نيز قرينه خوبي براين مدعاست كه در آن خداوند به پيامبر خطاب مي كند و مي فرمايد همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.



مكارم اخلاق :


سراسر زندگاني صديقه طاهره (عليها السلام) ، مملو از مكارم اخلاق و رفتارهاي نمونه و انساني است. ما در اين مجال جهت رعايت اختصار تنها به ه مورد اشاره مي نمائيم . اما دوباره تأكيد مي كنيم كه اين موارد، تنها بخش كوچكى از مكارم اخلاقي آن حضرت است.

1ـ از جابربن عبدالله انصاري ، صحابي پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) منقول است كه: مردي از اعراب مهاجر كه فردي فقير مستمند بود ، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) طلب كمك و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چيزي ندارم . سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله عليها ) که در کنار مسجد و در نزديکي خانه رسول خدا قرار داشت ، راهنمائي نمودند . آن شخص به همراه بلال (صحابي و مؤذن رسول خدا ) به در خانه حضرت فاطمه (عليها السلام) آمد و بر اهل بيت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (عليها السلام) با وجود اينكه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهايت گرسنگي به سر مي بردند، چون از حال فقير آگاه شد، گردن بندي را كه فرزند حمزه دختر عموي حضرت به ايشان هديه داده بود ، ودر نزد آن بزرگوار يادگاري ارزشمند محسوب مي شد ، از گردن باز نمود و به اعرابي فرمود: اين را بگير و بفروش ؛ اميد است كه خداوند بهتر از آن را نصيب تو نمايد. اعرابي گردن بند را گرفت و به نزد پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بازگشت و شرح حال را گفت . رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از شنيدن ماجرا ، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ريخت و به حال اعرابي دعا فرمود. عمار ياسر (از اصحاب پيامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطاي غذا ، لباس ، مركب و هزينه سفر به اعرابي ، آن گردن بند را از او خريداري نمود . پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) از اعرابي پرسيد : آيا راضي شدي؟ او در مقابل ، اظهار شرمندگي و تشكر نمود. عمار گردن بند را در پارچه اي يماني پيچيده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پيامبر هديه داد. غلام به نزد پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) آمد و جريان را باز گفت. حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) غلام و گردن بند را به فاطمه (عليها السلام) بخشيد. غلام به خانه ي صديقه اطهر آمد. زهرا (عليها السلام) ، گردن بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گويند غلام در اين هنگام تبسم نمود. هنگامي كه علت را جويا شدند ، گفت: چه گردن بند با بركتي بود ، گرسنه اي را سير كرد و برهنه اي را پوشانيد، پياده اي را صاحب مركب و فقيري را بي نياز كرد و غلامي را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خويش بازگشت.

2 ـ رسول خدا (صلي الله عليه واله وسلم) در شب زفاف پيراهن نويي را براي دختر خويش تهيه نمود. فاطمه (عليها السلام) پيراهن وصله داري نيز داشت. سائلي بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پيراهن كهنه مي خواهم. حضرت زهرا(عليها السلام) خواست پيراهن وصله دار را مطابق خواست سائل به او بدهد كه به ياد آيه شريفه " هرگز به نپکي دست نمي يابيد مگر آنكه از آنچه دوست داريد انفاق نمائيد" ، افتاد . در اين هنگام فاطمه (عليها السلام) پيراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.

3- امام حسن مجتبي در ضمن بياني ،عبادت فاطمه (عليها سلام ) ، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خويشتن ، در عالي ترين ساعات راز و نياز با پروردگار را اين گونه توصيف مي نمايند : " مادرم فاطمه را ديدم که در شب جمعه اي در محراب عبادت خويش ايستاده بود و تا صبحگاهان ، پيوسته به رکوع و سجود مي پرداخت . و شنيدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا مي کرد ، آنان را نام مي برد و بسيار برايشان دعا مي نمود اما براي خويشتن هيچ دعائي نکرد . پس به او گفتم : اي مادر ، چرا براي خويش همانگونه که براي غير ، دعا مي نمودي ، دعا نکردي ؟ فاطمه (عليها سلام ) گفت : پسرم ! اول همسايه و سپس خانه ".



ازدواج و فرزندان آن حضرت :


صديقه كبري خواستگاران فراواني داشت. نقل است كه عده اي از نامداران صحابه ازاو خواستگاري كردند . رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به آنها فرمود که اختيار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالك نقل نموده است ، عده اي ديگر از ميان نامداران مهاجرين ، براي خواستگاري فاطمه (عليها السلام) به نزد پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) رفتند و گفتند حاضريم براي اين وصلت ، مهر سنگيني را تقبل نمائيم . رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول مي نمود تا سرانجام جبرئيل بر پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) نازل شد و گفت: " اي محمد ! خدا بر تو سلام مي رساند و مي فرمايد فاطمه را به عقد علي در آور ، خداوند علي براي فاطمه و فاطمه را براي علي پسنديده است ". امام علي (عليه السلام) نيز از خواستگاران فاطمه (عليها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گرديد ، به امر الهي با اين وصلت موافقت نمود. در روايات متعددي نقل گشته است كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: اگر علي نبود ، فاطمه همتايي نداشت . بدين ترتيب بود که مقدمات زفاف فراهم شد . حضرت فاطمه (عليها السلام) با مهري اندك (بر خلاف رسوم جاهلي كه مهر بزرگان بسيار بود) به خانه امام علي (عليه السلام) قدم گذارد . (3) ثمره اين ازدواج مبارک ، 5 فرزند به نامهاي حسن ، حسين ، زينب ، ام كلثوم و محسن (كه در جريان وقايع پس از پيامبر (صلي الله عليه واله وسلم) سقط شد) ، بود . امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) از امامان 12 گانه مي باشند كه در دامان چنين مادري تربيت يافته اند و 9 امام ديگر (بغير از امام علي(عليه السلام) و امام حسن(عليه السلام)) از ذريه امام حسين (عليه السلام) مي باشند و بدين ترتيب و از طريق فاطمه (عليها السلام) به رسول خدا (صلي الله عليه واله وسلم) منتسب مي گردند و از ذريه ايشان به شمار مي روند. (4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرين (بغير از امير مؤمنان(عليه السلام)) به آن حضرت ، فاطمه (عليها السلام) را " ام الائمه " ( مادر امامان ) گويند.

زينب (سلام الله عليها) كه بزرگترين دختر فاطمه (عليها السلام) به شمار مي آيد ، بانويي عابد و پاكدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا ، و در امتداد حركت امام حسين (عليه السلام) ، آن چنان قيام حسيني را نيكو تبيين نمود ، که پايه هاي حكومت فاسق اموي به لرزه افتاد و صداي اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور يزيد بارها و بارها بلند شد. تا جايي كه حركتهاي گسترده اي بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت . آنچه از جاي جاي تاريخ درباره عبادت زينب کبري (عليها السلام ) بدست مي آيد ، آنست كه حتي در سخت ترين شرايط و طاقت فرسا ترين لحظات نيز راز و نياز خويش با پروردگار خود را ترك ننمود و اين عبادت و راز و نياز او نيز ريشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبي داشت.

ام كلثوم نيز كه در دامان چنين مادري پرورش يافته بود ، بانويي جليل القدر و خردمند و سخنور بود كه او نيز پس از عاشورا به همراه زينب (سلام الله عليها) حضور داشت و نقشي عمده در آگاهي دادن به مردم ايفا نمود.



فاطمه (عليها السلام) در خانه:


فاطمه (عليها السلام) با آن همه فضيلت ، همسري نيكو براي امير مؤمنان بود. تا جايي كه روايت شده هنگامي كه علي (عليه السلام) به فاطمه (عليها السلام) مي نگريست ، غم واندوهش زدوده مي شد. فاطمه (عليها السلام) هيچگاه حتي اموري را كه مي پنداشت امام علي (عليه السلام) قادر به تدارك آنها نيست ، از او طلب نمي نمود. اگر بخواهيم هر چه بهتر رابطه زناشويي آن دو نور آسمان فضيلت را بررسي نمائيم ، نيكوست از امام علي (عليه السلام) بشنويم ؛ چه آن هنگام كه در ذيل خطبه اي به فاطمه (عليها السلام) با عنوان بهترين بانوي جهانيان مباهات مي نمايد و او را از افتخارات خويش بر مي شمرد و يا آن هنگام که مي فرمايد: " بخدا سوگند كه او را به خشم در نياورم و تا هنگامي كه زنده بود ، او را وادار به كاري كه خوشش نيايد ننمودم ؛ او نيز مرا به خشم نياورد و نا فرماني هم ننمود ".



مقام حضرت زهرا (عليها السلام) و جايگاه علمى ايشان:


فاطمه زهرا (عليها السلام) در نزد شيعيان اگر چه امام نيست ، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بين مسلمانان به خصوص شيعيان ، نه تنها كمتر از ساير ائمه نيست ، بلكه آن حضرت همتاي امير المؤمنين و داراي منزلتي عظيم تر از ساير ائمه طاهرين (عليهم السلام ) مي باشد .

اگر بخواهيم مقام علمي فاطمه (عليها السلام) را درك كنيم و به گوشه اي از آن پي ببريم ، شايسته است به گفتار او در خطبه فدکيه بنگريم ؛ چه آنجا كه استوار ترين جملات را در توحيد ذات اقدس ربوبي بر زبان جاري مي كند ، يا آن هنگام كه معرفت و بينش خود را نسبت به رسول اكرم آشكار مي سازد و يا در مجالي كه در آن خطبه ، امامت را شرح مختصري مي دهد. جاي جاي اين خطبه و احتجاجات اين بانوي بزرگوار به قرآن كريم و بيان علت تشريع احكام ، خود سندي محكم بر اقيانوس بي كران علم اوست كه متصل به مجراي وحي است.( قسمتي از اين خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد) . از ديگر شواهدي كه به آن وسيله مي توان گوشه اي از علو مقام فاطمه (عليها السلام) را درك نمود ، مراجعه زنان و يا حتي مردان مدينه در مسائل ديني و اعتقادي به آن بزرگوار مي باشد كه در فرازهاي گوناگون تاريخ نقل شده است. همچنين استدلالهاي عميق فقهي فاطمه ( عليها سلام ) در جريان فدک (که مقداري از آن در ادامه ذکر خواهد گرديد ) ، به روشني بر احاطه فاطمه ( عليها سلام ) بر سراسر قرآن کريم و شرايع اسلامي دلالت مي نمايد .



مقام عصمت:


در بيان عصمت فاطمه (عليها السلام) و مصونيت او نه تنها از گناه و لغزش بلكه از سهو و خطا ، استدلال به آيه تطهير ما را بي نياز مي كند. ما در اين قسمت جهت جلوگيري از طولاني شدن بحث ، تنها اشاره مي نمائيم كه عصمت فاطمه (عليها السلام) از لحاظ كيفيت و ادله اثبات همانند عصمت ساير ائمه و پيامبر است كه در قسمت مربوطه در سايت بحث خواهد شد .



بيان عظمت فاطمه از زبان پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) :


رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) ، بارها و بارها فاطمه (عليها السلام) را ستود و از او تجليل نمود . در مواقع بسياري مي فرمود: " پدرش به فدايش باد " و گاه خم مي شد و دست او را مي بوسيد. به هنگام سفر از آخرين كسي كه خداحافظي مي نمود ، فاطمه (عليها السلام) بود و به هنگام بازگشت به اولين محلي كه وارد مي شد ، خانه او بود.

عامه محدثين و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقيده اي ،اين كلام را نقل نموده اند كه حضرت رسول مي فرمود: " فاطمه پاره تن من است هر كس او را بيازارد مرا آزرده است " . از طرفي ديگر ، قرآن كريم پيامبر (صلي الله عليه واله وسلم) را از هر سخني كه منشأ آن هواي نفساني باشد ، بدور دانسته و صراحتاً بيان مي دارد كه هر چه پيامبر مي فرمايد ، سخن وحي ست. پس مي توان دريافت كه اين همه تجليل و ستايش از فاطمه (عليها السلام) ، علتي ماوراي روابط عاطفي مابين پدر و فرزند دارد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نيز خود به اين مطلب اشاره مي فرمود. گاه در جواب خرده گيران ، لب به سخن مي گشود كه خداوند مرا به اين كار امر نموده و يا مي فرمود : " من بوي بهشت را از او استشمام مي كنم ".

اما اگر از زواياي ديگر به بحث بنگريم و حديث نبوي را در كنار آيات شريفه قرآن کريم قرار دهيم ، مشاهده مي نمائيم قرآن كريم عقوبت كساني كه رسول خدا (صلي الله عليه واله وسلم) را اذيت نمايند، عذابي دردناك ذكر مي كند. و يا مي فرمايد كساني كه خدا و رسول را اذيت نمايند ، خدا آنان را در دنيا از رحمت خويش دور مي دارد و براي آنان عذابي خوار كننده آماده مي نمايد. پس به نيکي مشخص مي شود که رضا و خشنودي فاطمه (عليها السلام)، رضا و خشنودي خداوند است و غضب او نيز باعث غضب خداست. به بياني دقيق تر ، او مظهر رضا و غضب الهي است. چرا كه نمي توان فرض نمود ، شخصي عملي را انجام دهد و بدان وسيله فاطمه (عليها السلام) را بيازارد و موجب آزردگي پيامبر (صلي الله عليه واله وسلم) گردد و بدين سبب مستوجب عقوبت الهي شود ، اما خداوند از آن شخص راضي و به عمل او خشنود باشد و در عين رضايت ، او را مورد عقوبتي سنگين قرار دهد.

نكته اي ديگر كه از قرار دادن اين حديث در كنار آيات قرآن کريم بدست مي آيد ، آنست كه رضاي فاطمه (عليها السلام) ، تنها در مسير حق بدست مي آيد و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهي حاصل مي شود و در اين امر حتي ذره اي تمايلات نفساني و يا انگيزه هاي احساسي مؤثر نيست. چرا كه از مقام عدل الهي، بدور است شخصي را به خاطر غضب ديگري كه برخواسته از تمايل نفساني و يا عوامل احساسي مؤثر بر اراده اوست ، عقوبت نمايد.



فاطمه (عليها السلام) پس از پيامبر:


با وفات پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) ، فاطمه (عليها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از يك طرف نه تنها پدر او بلكه آخرين فرستاده خداوند و ممتازترين مخلوق او، از ميان بندگان به سوي خداوند ، بار سفر بسته بود. هم او كه در وجود خويش برترين مكارم اخلاقي را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظيم ، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او كه با وفاتش باب وحي تشريعي بسته شد ؛ از طرفي ديگر حق وصي او غصب گشته بود. و بدين ترتيب دين از مجراي صحيح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (عليها السلام) هيچگاه غم و اندوه خويش را در اين زمينه كتمان نمي نمود. گاه بر مزار پيامبر (صلي الله عليه واله وسلم) حاضر مي شد و به سوگواري مي پرداخت و گاه تربت شهيدان احد و مزار حمزه عموي پيامبر را برمي گزيد و درد دل خويش را در آنجا بازگو مي نمود. حتي آن هنگام كه زنان مدينه علت غم و اندوه او را جويا شدند ، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود كه محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصي اوست.

هنوز چيزي از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نگذشته بود كه سفارش رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و ابلاغ فرمان الهي توسط ايشان در روز غدير ، مبني بر نصب امام علي (عليه السلام) به عنوان حاكم و ولي مسلمين پس از پيامبر (صلي الله عليه واله وسلم) ، توسط عده اي ناديده گرفته شد و آنان در محلي به نام سقيفه جمع گشتند و از ميان خود فردي را به عنوان حاكم برگزيدند و شروع به جمع آوري بيعت از سايرين براي او نمودند . به همين منظور بود كه عده اي از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حكومت و ناديده گرفتن فرمان الهي در نصب امام علي ( عليه السلام ) به عنوان ولي و حاكم اسلامي پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در خانه فاطمه (عليها السلام) جمع گشتند. هنگامي كه ابوبكر - منتخب سقيفه - ، كه تنها توسط حاضرين در سقيفه انتخاب شده بود ، از اجتماع آنان و عدم بيعت با وي مطلع شد ؛ عمر را روانه خانه فاطمه (عليها السلام) نمود تا امام علي (عليه السلام) و سايرين را به زور براي بيعت در مسجد حاضر نمايد. عمر نيز با عده اي به همراه پاره آتش ، روانه خانه فاطمه (عليها السلام) شد. هنگامي كه بر در خانه حاضر شد ، فاطمه (عليها السلام) به پشت در آمد و علت حضور آنان را جويا شد . عمر علت را حاضر نمودن امام علي (عليه السلام) و ديگران در مسجد براي بيعت با ابوبكر عنوان نمود. فاطمه (عليها السلام) آنان را از اين امر منع نمود وآنان را مورد توبيخ قرار داد. در نتيجه عده اي از همراهيان او متفرق گشتند. اما در اين هنگام او كه از عدم خروج متعرضين آگاهي يافت ، تهديد نمود در صورتي كه


عرفان بازدید : 1354 نظرات (1)

22 بهمن 1357 شمسی، سالروز پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و سقوط رژیم 2500 ساله شاهنشاهی

از هفدهم تا 22 بهمن 57، ایران یکی از دوره های استثنایی تاریخ سیاسی جهان را گذرانید. در این ایام، دو دولت در یک مرکز و بدون هیچ گونه مرزبندی مواجه بودند. دولتی که پشتوانه و عامل مشروعیت خود را از دست داده و از قدرت نظامی محروم گشته و با انقلابی عظیم روبرو بود. و دولتی دیگر متکی به رهبری انقلاب توده های میلیونی مردم که به جای قدرت نظامی، تنها به ارتش مردم وابستگی داشت. با وسعت یافتن دامنه های انقلاب، قرار بر این شد که سران ارتش پهلوی، دست به کودتا زده و با به دست گرفتن قدرت، انقلاب مردمی را سرکوب سازند. از این رو از ساعت چهار بعداز ظهر روز 21 بهمن 57، حکومت نظامی اعلام شد.

پس از اعلان حکومت نظامی، حضرت امام خمینی (ره) اعلام کرد که مردم به حکومت نظامی اعتنایی نکنند. مردم نیز همچنان به یورش خود به مراکز دولتی و نظامی و انتظامی ادامه دادند و تقریباً تمام این مراکز با اندک درگیری و مقاومت، تسخیر شد و به دست مردم افتاد. این درگیری ها در روز بعد نیز به شدت ادامه یافت و در این روز هزاران زن و مرد و پیر و جوان، هر یک به اندازه توان خود برای سرنگونی نهایی رژیم ظلم و جور، کوشش کردند. آنها با سنگربندی در خیابان ها، سینه سپر کردن در برابر تانک ها و با فداکاری و جانفشانی، انقلاب را به پیروزی رساندند. نه فقط در تهران، بلکه در تمامی شهرهای ایران، درگیری مردم با بقایای رژیم شاه جریان داشت. هنگامی که خبر حرکت نیروهای نظامی از شهرهای مختلف ایران به سمت تهران برای سرکوب قیام مردم پخش شد، مردم شهرهای مسیر به درگیری با نیروهای نظامی پرداختند و با بستن راه، مانع حرمت آنها به سمت تهران شدند. برخی از فرماندهان رده بالای ارتش در این درگیری ها به دست مردم کشته شدند تا سرانجام، ارتش، بی طرفی خود را اعلام کرد.

روز سرنوشت فرا رسید و در 22 بهمن 1357، نظام پوسیده ستمشاهی فرو ریخت و ریشه های فاسد دودمان سیاه پهلوی از این کشور اسلامی کنده شد. مبارزه پانزده ساله ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی (ره) به ثمر رسید و با سرنگونی نظام 2500 ساله شاهنشاهی، انقلاب شکوهمند اسلامی ایران پیروز گردید.


وقایع سال ۱۳۵۷ خورشیدی

در روزهای نهم و دهم فروردین مردم یزد طی اعتراضاتی که به خشونت کشیده شد خواستار آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت رهبران انقلاب (در راس آن‌ها سید روح‌الله خمینی) شدند. در پی اوج‌گیری تظاهرات و درگیریهای مردم با عوامل رژیم پهلوی ‎‎، در تاریخ ۲۵ اردیبهشت دولت جمشید آموزگار به مأمورین نظامی و انتظامی در برابر آشوبها دستور شدت عمل داد.

به مناسبت سالگرد ۱۵ خرداد در تهران و شهرستانها تعطیل و اعتصاب سراسری اعلام گردید. و در ۲۱ مرداد همان سال درگیری خونین در اصفهان و اعلام حکومت نظامی در این شهر که توسط فرماندار نظامی شهر به اجرا درآمد. در بیست و پنجم مرداد ماه توسط دولت جمشید آموزگار، حکومت نظامی اعلام شد و در ۲۸ مرداد آتش سوزی در سینما رکس آبادان رخ داد. (که مصببان اصلی این حادثه مذهبیون طرفدار سید روح‌الله خمینی بودند)

در ۵ شهریور ماه دولت جمشید آموزگار سقوط کرده و دولت شریف امامی تشکیل شد.سرانجام در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ که بعدها به جمعه سیاه مشهور شد، راهپیمایی و اعتراضات مردم در میدان ژاله (شهدای فعلی) تهران به خشونت کشیده شد و عده زیادی کشته و مجروح شدند.

در ۲ مهر منزل خمینی در عراق توسط پلیس این کشور محاصره گردید و یک روز پس از آن حزب رستاخیز که توسط حکومت پهلوی تأسیس شده بود منحل گردید. به دلیل افزایش فشارها در عراق خمینی در دهم مهر تصمیم به ترک این کشور و ورود به کویت گرفت، اما دولت کویت به وی مجوز ورود نداد. و در روز سیزدهم همان ماه در پی جلوگیری از ورود سید روح‌الله خمینی به کویت و جلوگیری دولت عراق از بازگشت وی به نجف، با تقاضای دولت وقت شاهنشاهی، خمینی به فرانسه تبعید شد. روح‌الله خمینی از پاریس به دهکده نوفل لوشاتو تغییر مکان داد.


خمینی در احاطهٔ خبرنگاران

در روز ۱۹ مهر اعتصاب کارکنان مطبوعات در سراسر کشور آ‎غاز گردید و ده روز پس از آن کارکنان صنعت نفت اعتصاب نمودند.

آیت‌الله طالقانی در ۸ آبان (یکی از رهبران انقلاب) از زندان آزاد شد و دو روز بعد ارتش کنترل تأسیسات نفتی کشور را در دست گرفت. در ۱۳ آبان تظاهرات دانش‌آموزان و دانشجویان در مقابل دانشگاه تهران به خشونت کشیده شد.


روح‌الله خمینی رهبر انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷

در ۲۳ دی به دستور آیت‌الله خمینی شورای انقلاب تشکیل گردید و در ۲۶ دی محمدرضا شاه پهلوی ظاهراً به منظور معالجات پزشکی کشور را ترک کرد و دیگر به ایران بازنگشت. بعدها این روز را در تقویم ایران به‌عنوان روز فرار شاه نامیدند. وی در آخرین مصاحبه خود در خاک ایران (در فرودگاه مهرآباد) چنین گفت:محمد رضا پهلوی: یک مدتی است که احساس خستگی می‌کنم و احتیاج به استراحت، ضمنا هم گفته بودم تا خیالم راحت بشود و دولت مستقر بشود بعد مسافرت خواهم کرد.

خبرنگار:اعلی حضرت چه مدت در مسافرت خواهند بود؟

محمد رضا پهلوی: بستگی به حالت مزاجی من می‌توانم بگویم دارد.

خبرنگار:نخستین نقطه‌ای که اعلی حضرت تشریف فرما می‌شوند کجا خواهد بود؟

محمد رضا پهلوی: فکر می‌کنم به آسوان (مصر) برای استراحت برویم و اولین نقطه اقامت ما در آسوان خواهد بود.

در ۳ بهمن شورای سلطنت که برای حفظ نظام سلطنتی در ایران تشکیل شده بود منحل گردید و در فاصله دو روز پس از آن دولت بختیار به منظور جلوگیری از حضور خمینی در کشور به مدت سه روز فرودگاه‌های کشور را بسته اعلام کرد. اما در ۹ بهمن فرودگاه مهرآباد بازگشایی شد.

در تاریخ ۱۲ بهمن خمینی پس از پانزده سال تبعید وارد ایران شد و فرمانداری نظامی بر اثر فشار مردم راه‌پیمایی و تظاهرات را برای ۳ روز آزاد اعلام کرد.(مقاله مرتبط: بازگشت آیت‌الله خمینی به ایران)


آیت‌الله خمینی در فرودگاه مهرآباد از هواپیما پیاده می‌شود

نظامیان مستقر در تلویزیون به طور ناگهانی پخش مراسم استقبال را قطع کردند و خمینی در بهشت زهرا حضور یافت و ضمن ادای احترام به شهدای انقلاب به سخنرانی پرداخت.


مسیر تقریبی آیت‌الله خمینی از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا (قبرستان اصلی تهران)

در ۱۶ بهمن بختیار گفت: هر کس اکثریت داشت حکومت می‌کند. اما آیت‌الله طالقانی گفت: ما رهبران اسلامی داعیه حکومت نداریم. روز بعد بر اساس پیشنهاد شورای انقلاب، خمینی دولت موقت را به مردم معرفی نمودند و دولت موقت به ریاست مهندس مهدی بازرگان تشکیل گردید. در ۱۹ بهمن نیروی هوایی ارتش با آیت‌الله خمینی پیمان بستند و[۸] یک روز پس از آن طرفداران قانون اساسی با تجمع در استادیوم امجدیه (شهید شیرودی‌) دست به تظاهرات زدند. و در ساعت ۹ شب سربازان گارد شاهنشاهی به پادگان نیروی هوایی در شرق تهران (خیابان دماوند) حمله نمودند. در ۲۱ بهمن دولت بختیار زمان حکومت نظامی را افزایش داده و حکومت نظامی را از ساعت ۴ بعدازظهر اعلام نمود. روح‌الله خمینی دستور شکستن زمان حکومت نظامی و حضور مردم در خیابان‌ها را صادر نمود. و در ۲۲ بهمن با اعلام بی‌طرفی تمامی نیروهای نظامی، سرانجام حکومت سلطنتی ایران (پهلوی) پس از ۵۷ سال سقوط کرد.

در ۹ اسفند بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی در ایران تأسیس شد که به موجب فرمان روح‌الله خمینی، تمام اموال منقول و غیر منقول سلسله پهلوی و مقامات اسبق لشکری و کشوری، در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفت. بختیار در پیام تلفنی به مدرسه با امیر انتظام سخن گفت و تاکید کرد که بعد از ظهر برای دادن استعفا به ملاقات مهندس بازرگان می‌رود. در ۱۰ اسفند آیت‌الله خمینی تهران به مقصد قم ترک کرد ولی ۱۱ ماه بعد به علت بیماری قلبی در ۲ بهمن ۱۳۵۸ به تهران بازگشت. مدیر عامل شرکت نفت اعلام داشت واژه کنسرسیوم از فرهنگ ایران حذف می‌شود. در اواخر اسفند کمیته امداد (یکی از نهادهای انقلابی) به دستور خمینی به منظور انجام امور عام‌المنفعه تشکیل شد. در سرمای سخت و بارش برف هزاران زن در تهران تظاهراتی به مناسبت روز زن بر پا داشتند که در عمل به تظاهرات ضد حجاب تبدیل شد. این تظاهرات که در دانشگاه تهران بر پا شده بود و به پیشنهاد سخن رانان به راهپیمایی انجامید؛ اما در میدان ولی‌عصر گروهی از مردان و زنان مسلمان راه را بر راهپیمایان که عموماً بی حجاب بودند بستند و کار به زد و خورد کشید.


آماری از برخوردهای بین ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۳۰ خرداد  ۱۳۶۰

آشوب‌های شهری ۳۲۱ مورد، این آشوب‌ها خشونت‌هایی از درگیری در یک تجمع چند نفره با یکی دو زخمی تا خشونت‌های دامنه‌دار چند هفته‌ای مانند آشوب‌های مربوط به حزب خلق مسلمان یا انقلاب فرهنگی با دهها کشته و زخمی را شامل می‌شوند.

حمله به کتابخانه‌ها، کتابفروشی‌ها، دفاتر مطبوعاتی، مراکز فروش نشریات و مراکز دولتی ۱۲۹ مورد.

ترور، ۸۰ مورد.

بمب گذاری، ۵۷ مورد این بمب گذاری‌ها غیر از دهها مورد بمب گذاری خوزستان است که به‌وسیله دولت عراق و با به کارگیری مزدوران محلی صورت پذیرفته و تعداد آنها از خرداد تا نیمه آبان سال ۱۳۵۸ بالغ بر ۴۵ مورد است.

به این‌ها باید سه جنگ قومی بزرگ در کردستان، گنبد کاووس و خوزستان را که منجر به دخالت ارتش شدند، اضافه کرد تا مجموعا در اندکی بیش از ۲۸ ماه تعداد خشونت‌ها به ۵۹۰ مورد برسد و رقم بی سابقه‌ای را از نظر تعداد، گستره و تنوع اشکال خشونت ورزی درتاریخ معاصر ایران به ثبت برساند.

عرفان بازدید : 663 نظرات (0)
دهه فجر ،‌ سرآغاز طلوع اسلام،‌ خاستگاه ارزشهای اسلامی، مقطع رهایی ملت ایران و بخشی از تاریخ ماست که گذشته را از آینده جدا ساخته است.


به گزارش پارس، وبلاگ محفل نور در آخرین نوشته خود آورده است:

دهه فجر ،‌ سرآغاز طلوع اسلام،‌ خاستگاه ارزشهای اسلامی، مقطع رهایی ملت ایران و بخشی از تاریخ ماست که گذشته را از آینده جدا ساخته است. در دهه فجر اسلام تولدی دوباره یافت و این دهه در تاریخ ایران نقطه ای تعیین کننده و بی مانند بشمارمیرود. تا قبل از انقلاب اسلامی،‌ در ایران نظام اسلامی وجودنداشت و رابطه پادشاهان با مردم رابطه ی «غالب و مغلوب» و «سلطان و رعیت » بود وپادشاهان احساس می‌کردند که فاتحینی هستند که بر مردم غلبه یافته اند و حضرت امام رضوان الله تعالی علیه این سلسله معیوب را قطع کردند و نقطه ی عطفی در تاریخ ایران بوجودآوردند و شمشیر اسلام مردم را علیه دشمنان اسلام،‌ مردم و استعمارگران به کار گرفتند.

دهه انقلاب از رشحات اسلام است و آئینه ای است که خورشید اسلام در او درخشید و این دهه باید با عظمت هرچه تمامتر برگزارشود. این مراسم را با هیجانهای عاطفی صحیح باید با طراوت و تازه کرد. در مذهب ما،‌ احساسات،‌ گریه و شادی، حب و بغض و عشق و نفرت جایگاه والایی دارد. از این رو جشنهای دهه فجر می بایستی همچون مراسم و اعیاد مذهبی گرامی داشته شود و مردمی باشد. باید کلیه مساجد فعال شوند و مردم با حضور در مساجد خاطره ی فراموش نشدنی حضرت امام و پیروزی انقلاب اسلامی را جشن بگیرند. صداوسیما باید فیلمها و سریالهای تلویزیونی و برنامه هایی بمناسبت دهه فجر تهیه کند که یادآور خاطره های خوش انقلاب باشد و حضور همه جانبه ی مردم و حل شدن آنان را در دوران انقلاب نشان دهد.

عرفان بازدید : 1861 نظرات (0)
در اینروز بزرگترین استقبال تاریخ در تهران برگزار شد…


بطوری که طول جمعیت استقبال کننده از آیت‌الله خمینی به ۳۳ کیلومتر رسیده بود. در ساعت ۹:۵۰ دقیقه بامداد روز دوازدهم بهمن هواپیمای حامل خمینی در میان تدابیر شدید امنیتی در فرودگاه مهرآباد برزمین نشست. خمینی پس از ورود به فرودگاه و ایراد سخنرانی طبق برنامه‌ای که از قبل تنظیم شده بود عازم گورستان بهشت زهرا شد…

خمینی در میان استقبال گسترده مردم تهران در ساعت یک بعد از ظهر وارد قطعه ۱۷ که مدفن شهدای انقلاب بود شد و سخنرانی خود را ایراد نمود.
وقایع ۱۴ بهمن

ساعت ۹ بامداد روز شنبه ۱۴ بهمن در محل مدرسه شماره ۲ علوی یک مصاحبه مطبوعاتی با حضور قریب به سیصد خبرنگار ایرانی و خارجی برگزار شد که در آن ابتدا خلاصه‌ای از نظریات آیت‌الله خمینی خوانده شد؛ سپس سوالات خبرنگاران آغاز گردید که خلاصه‌ای از پاسخ خمینی به این شرح بود:
« کاری نکنند که مردم را به جهاد دعوت کنم، اگر موقع جهاد شد می‌توانیم اسلحه تهیه کنیم. دولت را بزودی معرفی خواهیم کرد. اعضای شورای انقلاب تعیین شده‌اند. از ارتش می‌خواهم هرچه زودتر به ما متصل شود. ارتشیان فرزندان ما هستند، ما به آنها محبت داریم باید به دامان ملت بیایند. قانون اساسی که تدوین شده به آراء عمومی گذاشته می‌شود تمام اتباع خارجی بطور آزاد در ایران زندگی خواهند کرد. »
تعیین دولت موقت

خمینی در روز ۱۶ بهمن طی فرمانی مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر موقت تعیین و معرفی کرد. عصر همان روز در سالن سخنرانی مدرسه علوی یک مصاحبه مطبوعاتی بین‌المللی ترتیب داده شد، در این جلسه بازرگان برنامه و وظایف دولت موقت را تشریح کرد و افزود برگزاری همه پرسی درباره تغییر رژیم، برگزاری انتخابات مجلس موسسان و انجام انتخابات مجلس از وظایف این دولت است.
راه‌پیمایی ۱۹ بهمن

روز نوزدهم بهمن ماه بزرگ‌ترین راه پیمایی انقلاب صورت گرفت. در قطعنامه پایانی راه پیمایی نخست وزیری مهدی بازرگان توسط تظاهرکنندگان تایید شد.
وقایع ۲۰ بهمن

در روز ۲۰ بهمن ماه که مصادف با روز جمعه بود، مردم در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند تا سخنرانی رییس دولت موقت را استماع نمایند. در همین هنگام در غرب تهران درگیری شدیدی صورت گرفت؛ عده زیادی از افراد گارد شاهنشاهی به پادگان همافران نیروی هوایی حمله بردند و به محض آغاز درگیری آنان عده زیادی از جوانان وابسته به جناح‌های مختلف به نفع همافران وارد صحنه درگیری شدند. این درگیری خونین ده‌ها نفر کشته و مجروح بر جای گذاشت ولی در نهایت همافران توانستند حلقه محاصره نیروهای گارد را بشکنند.
وقایع ۲۱ بهمن

روز بیست و یکم بهمن ماه روز نبرد مسلحانه همه جانبه مردم و نیروهای دولتی بود. درگیری خونین مردم و لشگر گارد در این روز به اوج خود رسید؛ و جنگ تانک‌ها با مردم مسلح باعث کشته و زخمی شدن صدها نفر شد. آیت‌الله خمینی تهدید کرد در صورت عدم جلوگیری از کشتار لشگر گارد حکم جهاد خواهد داد.در اینروز چندین کلانتری توسط گروههای مسلح مردمی تسخیر شدند که در نتیجه آن مقادیر زیادی اسلحه به دست مردم افتاد. در همین روز فرمانداری نظامی تهران اعلامیه شماره ۴۰ را انتشار داد؛ بموجب این اعلامیه رفت و آمد مردم از ساعت ۱۶:۳۰ تا ۵ بامداد ممنوع اعلام شد. در پی اعلامیه مزبور اعلامیه دیگری صادر و منع عبور و مرور تا ساعت ۱۲ بامداد تمدید شد. مردم عملاً مقررات حکومت نظامی را باطل ساختند و تا صبح در خیابان‌ها با ایجاد حریق و راه بندان‌های متعدد مانع حرکت قوای نظامی می‌شدند.

درباره ما
Profile Pic
با سلام به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی داشته باشید و مرا از نظراتتان بهره مند سازید باتشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    بیش تر چه مطالبی رو دست دارید؟؟
    نظرتون در مورد قالب چیه؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 136
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 14
  • آی پی امروز : 31
  • آی پی دیروز : 18
  • بازدید امروز : 84
  • باردید دیروز : 20
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 464
  • بازدید ماه : 1,468
  • بازدید سال : 10,229
  • بازدید کلی : 206,176
  • کدهای اختصاصی

    رنک الکسا

    به این سایت رأی بدهید